“فرزندی که قرآن می‌خواند و آنرا یاد می دهد و به آن عمل می کند”

“فرزندی که قرآن می‌خواند و آنرا یاد می دهد و به آن عمل می کند”

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «مَنْ قَرَأَ القرْآنَ وَتَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِهِ أُلبسَ وَالِدَاهُ يَوْمَ القِيَامَةِ تَاجَاً مِنْ نُورٍ ضَوْؤُهُ مِثْلُ ضَوْءِ الشَّمْسِ، وَيُكْسَى وَالِدَاهُ حُلَّتَينِ لا يَقُوْمُ لَهُمَا الدَّنيا، فَيَقُوْلانِ: بمَ كُسِيْنَا هَذِهِ؟ فَيُقَالُ: بِأَخْذِ وَلَدكُمَا القُرْآنَ».

ترجمه: هر کس قرآن بخواند و آن را آموزش دهد و بدان عمل نماید بر پدر و مادرش در روز قیامت تاجی از نور قرار می‌دهند که نورش همانند نور خورشید است، و جامه‌ای بر تن آن‌ها خواهند کرد که در دنیا “بخاطر گرانبها بودنشان” قیمت‌گذاری نمی‌شوند: و آن‌ها می‌گویند: بخاطر چه چیزی ما را به این‌ها پوشانده‌اید؟ گفته می‌شود: بخاطر حفظ کردن قرآن توسط فرزندانتان!

پیام یک زن محجبه‌ی مسلمان به یک زن سکولار فمینیست!

پیام یک زن محجبه‌ی مسلمان به یک زن سکولار فمینیست!

خانم سکولار فمینیست…

من می‌توانم گرمای ناشی از حجاب را در تابستان به همان اندازه تحمل کنم که تو درد ناشی از پوشیدن کفش‌های پاشنه‌بلند و قرار گرفتن تمام پوستت در معرض نور مستقیم خورشید را تحمل کنی.

من می‌توانم حجاب را تحمل کنم همان‌گونه که تو توان تحمل درد بوتاکس و جراحی پلاستیک را داری.

من می‌توانم صورت و موهایم را با لباس بپوشانم، همان‌گونه که تو می‌توانی با لوازم آرایشی که منافذ پوست را مسدود می‌کنند، صورت خود را ‌بپوشانی! و یا می‌توانی موهای خود را با مواد رنگی بپوشانی و به هنگام خارش چشم از دست‌زدن به آن إبا داشته باشی و مقاومت کنی که مبادا به لنزها و یا مژه‌های مصنوعیت آسیب برسد.

حالا من از شما می‌پرسم؛

پس پوشیدن لباس‌های تنگی که حرکات شما را محدود و سخت و نیز جسم‌تان را خفه می‌کند، چطور؟

و یا لباس‌های کوتاهی که مانع خم و راست‌شدن یا تنفس طبیعی شما می‌شود؟

چگونه می‌توانی ساعت‌ها صورت خود را در هوای آزاد نشویی، فقط به این دلیل که آرایش یا مدل موی خود را خراب نکنی؟

دلیل این حجم از صبر، تلاش و تحمل چیست و از برای کیست؟ برای مردی که همزمان با وی می‌جنگی و در عین حال دنبالش می‌دویی؟

حال، زن آزاده کیست؟! منِ محجبه‌ی پایبند و مسلمان یا توی فمینیست؟

ثمره امانت داری و پرهز از حرام خوری

ثمره امانت داری و پرهز از حرام خوری

ارائه دهنده: ابومحمود کندزی

ﺷﯿﺦ ﻋﻠﯽ ﻃﻨﻄﺎﻭﯼ ـ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ـ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻭ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ :

ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﺗﻮﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﺎ ﺑﺮﮐﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍُﻧﺲ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ . ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥﺟﺎ ﻗﺒﻼً ﺧﺎﻧﻪِﯼ ﻓﺤﺸﺎ ﻭ ﻣﻨﮑﺮﺍﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺮﻥ ﻫﻔﺘﻢ ﻫﺠﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﻭ ﻭﯾﺮﺍﻧﺶ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﺶ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺳﺎﺧﺖ.

ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺠﺪ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﯿﺦ ﺳﻠﯿﻢ ﺳﯿﻮﻃﯽ ﺑﻪ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ؛ ﻭﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﻫﻞ ﻣﺤﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﯾﻨﯽ ﻭ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥﺟﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ، ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭﯼ ﻭ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕﻫﺎﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯽﺯﯾﺴﺖ.

ﺑﺎﺭﯼ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺑﺨﺮﺩ؛ ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﻓﺎﺻﻠﻪﯼ ﭼﻨﺪﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ؟

ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﺿﻄﺮﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺷﺮﻋﺎً ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﯾﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﺟﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺩﺯﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ. [ ﻃﻨﻄﺎﻭﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺗﻔﺎﺻﯿﻞ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺁﻥﭼﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ، ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺣﮑﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺟﺎﯾﺰ ﻭ ﻧﺎﺟﺎﯾﺰ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ. ]

ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻣﺤﻠﻪﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺁﻥﺟﺎ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﻡﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺘﺼﻞ ﺑﻮﺩ؛ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻡﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﻭّﻝ ﻣﺤﻠﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺑﺮﻭﺩ.

ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﻢﺟﻮﺍﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺯﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻓﻮﺭﺍً ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ، ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻮﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﺁﯾﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻮ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﺶ ﺭﺳﯿﺪ، ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ. ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ ﯾﮏ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ، ﻟﺬﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﯿﺎﻁ ﭘﺮﯾﺪ. ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭِ ﺩﯾﮓ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﺩﯾﺪ ﺩﺭﺁﻥ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥﻫﺎﯼ ﺷﮑﻢ ﭘﺮ ( ﺩﻟﻤﻪﺍﯼ ) ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ . ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﭘﺮﻭﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﮏ ﮔﺎﺯ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻠﻌﺪ، ﻋﻘﻞ ﻭ ﺩﯾﻨﺶ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺪ .

ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ! ﻣﻦ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻣﻘﯿﻢ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﺑﺎﺯ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻨﻢ؟ ! ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪﯼ ﺩﺭﺱ ﺷﯿﺦ ﻧﺸﺴﺖ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥﭼﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺷﻨﻮﺩ، ﺑﻔﻬﻤﺪ .

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ، ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼً ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ـ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻥ ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺏ ﺍﺻﻼً ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ـ، ﺑﺎ ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺘﻮﺟﻪ ﺳﺨﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﻧﺸﺪ .

ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻓﺖ. ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ؟

ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ.

ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ؟

ﺍﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪ !

ﺷﯿﺦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﮕﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ؟

ﮔﻔﺖ : ﺳﺮﻭﺭﻡ ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﯾﮏ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ؟

ﺷﯿﺢ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻭﻓﺎﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﻤﻮﯼ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦﺟﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ـ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﻠﻘﻪﯼ ﺩﺭﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ـ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﻃﺒﻖ ﺳﻨﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺪﺳﺮﺷﺖ ﻭ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﮔﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻃﻤﻊ ﻧﮑﻨﻨﺪ، ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ؟

ادامه نوشته

استقلال شخصیتی زن در اسلام

استقلال شخصیتی زن در اسلام

ارائه دهنده : سمیه قندوزی

در برخورد و رفتارهای رسول الله (صلی الله علیه و سلم )از ابتدای رسیدن به مقام رسالت تا آخرین روزهای عمر ایشان نظاره گر رفتارهای معمول، معقول، منطقی و انسانی در معاشرت بازنان در جامعه بوده و همیشه این موارد در تاریخ بسیار ذکر شده است که نشانگر حضور فعال زنان با تأیید رفتاری و کلامی از رسول الله (صلی الله علیه و سلم )می باشد بطور مثال دیدار از زنان جامعه و صرف غذا در منزل آنان مؤید همین نظر که حضرت همان رفتاری را با زنان ـ جامعه دارند که به آنان احترام می گذارند و به صورت صله ارحام و یا عیادت آنان را دیدار می کنند که با مردان جامعه دارند، می تواند باشد
تقولُ أسْماءُ بنتُ يزيدَ رضِيَ اللهُ عنها: "مَرَّ علينا النَّبيُّ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّم في نِسوةٍ"، أي: مَرَّ النَّبيُّ صلَّى الله عليه وسلَّم وهو في طَريقِه على جَمْعٍ منَ النِّسوةِ، "فسَلَّمَ علَينا"، أي: أَلقى عليهِنَّ السَّلامَ، بأنْ قال: السَّلامُ عليكنَّ
عَنْ أنَسِ بنِ مَالِكٍ، أنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ له، فأكَلَ منه، ثُمَّ قالَ: قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَكُمْ قالَ أنَسٌ: فَقُمْتُ إلى حَصِيرٍ لَنَا، قَدِ اسْوَدَّ مِن طُولِ ما لُبِسَ، فَنَضَحْتُهُ بمَاءٍ، فَقَامَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، وصَفَفْتُ واليَتِيمَ ورَاءَهُ، والعَجُوزُ مِن ورَائِنَا، فَصَلَّى لَنَا رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ انْصَرَفَ


تَقولُ أمُّ العَلاءِ عمَّةُ حِزامِ بنِ حَكيمِ بنِ حِزامٍ: "عادَني"، أي: زارَني "رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ علَيْه وسلَّم وأنا مريضةٌ"، ثُمَّ بشَّرَها بما هي فيه، "فقال: أبشِري يا أمَّ العلاءِ؛ فإنَّ مرَضَ المسلِمِ يُذهِبُ اللهُ به خَطاياه"، أي: تُغفَرُ ذُنوبُ المسلِمِ بسبَبِ مرَضِه، وضَرَب صلَّى اللهُ علَيْه وسلَّم مَثلًا لذلك، فقال: "كما تُذهِبُ النَّارُ خَبَثَ الذَّهبِ والفِضَّةِ"، والخبَثُ هو ما يقَعُ مِن الذَّهبِ والفِضَّةِ مِن شَوائِبَ إذا أُذيبَا بالنَّارِ، وكأنَّ المُسلِمَ يُنقَّى ويُطهَّرُ مِن ذُنوبِه بالمرَضِ كما يُنقَّى الذَّهبُ والفِضَّةُ مِن شَوائبِهِما بالنَّارِ. وفي الحديث: عِيادةُ النبيِّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم لأصحابِه، وزِيارتُه لهم، وتَفقُّدُه لأحوالهم، ودُعاؤُه لهم، وتَبشيرُهم بالخيرِ، وهذا من حُسنِ عِشرته عليه الصَّلاةُ والسَّلامُ

رسول الله صلی الله علیه و سلم برای زن شخصیتی کامل و مستقل مانند مردان صحابه قائل بودند طوری که اگر بر زنان عبور می کردند همان گونه که بر مردان سلام می کردند بر ایشان نیز سلام می کردند واگر زنی بیمار می شد به عیادتش میرفتند و اگر زنی ایشان را دعوت می کرند ایشان دعوتش را می پذیرفتند و این خود نشان از شخصیتی مستقل و استقلال شخصیتی زنان نسبت به مردان است و چه زیبا ست دینی که این گونه زیبا بدون تبعیض جنسیتی برخورد می کند .

و البته دیدگاه ایشان و عمل ایشان نشان از ان دارد بر خلاف انچه امروزه رایج شده است که زن را مرکز فتنه و فساد می بینند با زن مانند انسانی کامل برخورد کرده و هرگز خواستار حذف زنان از اجتماع نشدند ودر پناه چارچوبی که باید رعایت شود مانند یک انسان کامل و بی نقص با زنان بر خورد می کنند.

انچه که امروز ارزوی تمام زنان ازاده جهان است زنانی که می خواهند دارای حقوق شرعی باشند که الله به انان اختصاص داده است و ان استقلال شخصیتی اجتماعی است و جای تاسف است که امروز با وجودی که ما خود را پیرو همان مکتب ازادی بخش می دانیم اما همچنان ان نظریه افراطی را داریم که زن را در مرکز تمام فتنه ها می بینیم و او را از حضور شرعی در اجتماع نهی می کنیم و کل فساد دنیا را به او نسبت می دهیم بدون انکه در نظر بگیریم در یک جامعه واقعی اسلامی زن در کنار مرد و نقش مکمل مردان را دارد نه بازیچه هوس رانی مردان را که برای رهایی از این انحرافات باید زن را در محصور و محدود کرد تا جامعه را نجات داد و صد البته هرگز جوامعی که این راهکار را در پیش گرفته اند نه از فساد و فحشا در امان ماندند و نه در باقی مسائل پیشرفتی داشتند .

بلکه شیوه درست ان رفتاری بود که جامعه نوپای مدینه در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم در پیش گرفته است و بعد از ان تا سی سال خلفای راشدین نیز بر ان پای بند بودند و ان گونه توانستند در اکثر مسائل اجتماعی و حتی فتوحات پیشرفت کنند و دو امپراطوری بزرگ را به زانو در اورند الله هدایتمان دهد به سوی انچه توسط رسول الله صلی الله علیه و سلم در جهان برقرار ساخته است

اسلام و حجاب، نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد

اسلام و حجاب، نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد

ارائه دهنده :سارا مرادی

توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني‏

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است که براي رسيدن به کمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يک از آن‏ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شکوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي کمال سوق داده است. پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

توجه به ساختار فيزيولوژی انسان‏

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اي مستقيم با تفاوت‏های جسمي و روحي زن و مرد دارد. در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان‏شناسي زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاي چشميِ شهوت‏انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتي يکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّک‏هاي شهواني قرار مي‏گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاي حسي پاسخ مي‏دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديک است.

از اين گذشته چون هورمون‏هاي جنسي زن به صورت دوره‏اي ترشخ مي‏شوند و به طور متفاوت عمل مي‏کنند، تأثير محرّک‏هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار کمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي‏توان گفت: حجاب در اسلام از يک مسئله کلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي کار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي که حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي‏آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي‏ريزد.

اسلام قائل به تفکيک ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ضابطه در تحريک غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است که آثار شوم آن بر کسي پوشيده نيست.

پوشش زن در اسلام به اين معنا است که‌، زن در معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و از جلوه‌گري و خودنمايي خودداري کند. بنابراين‌; لزوم حجاب از سوي اسلام در حقيقت براي حفظ کرامت زن است تا مورد بهره‌برداري هوسبازان‌، قرار نگيرد.

درست است که حجاب‌، در ظاهر محدوديت زن را نشان مي‌دهد; اما واقع و روح مسئله‌، حکايت از محدوديت کاميابيها به محيط خانوادگي و همسران مشروع و همچنين سلامت جامعه و حفظ آن از لجنزار فساد است.

آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني‏

۱- بهداشت رواني اجتماع و کاهش هيجان‏ها و التهاب جنسي که سبب کاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

زيرا آزادي معاشرتهاي بي‌بند و بار، هيجانها و التهابهاي جنسي را زياد مي‌کند. از سوي ديگر، غريزه جنسي نيز غريزه‌اي نيرومند است که هر چه بيشتر اطاعت شود، سرکش‌تر مي‌شود. افزون بر اين‌، تقاضاي نامحدود، خواه ناخواه انجام نشدني است و دست نيافتن به آنها منجر به اختلالات روحي و رواني مي‌شود. لذا اسلام راه فساد جامعه را از سرچشمه مي‌بندد. يعني نگاه که اولين واسطة ارتباط زن و مرد است‌، بايد کنترل شود. به مرد مي‌گويد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم …»(۱)به زن هم مي‌گويد: «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن‌ّ و يحفظن فروجهن‌ّ … »(۲) يعني زن و مرد نبايد چشم چراني کنند و نبايد به قصد لذت به هم نگاه کنند، و يک وظيفه خاص نيز براي زن دارد; و آن اين که خود را از مردان بيگانه بپوشاند.

۲- تحکيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت کامل زوجين.

اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در کادر ازدواج مشروع‌، پيوند زن و شوهر را محکم مي‌سازد و به هر يک از طرفين اين اعتماد را مي‌دهد که او تنها کسي است که مورد عنايت و علاقه شريک زندگي خود قرار دارد. در حالي که در جوامع غربي و سيستم‌هاي آزاد; رقيب و مزاحم‌، امنيت خاطر زوجين را از بين مي‌برد.

ادامه نوشته

پیام أمیمه همسر دکتر ایمن الظواهری به عنوان «پیامی به خواهران مسلمان»

پیام أمیمه همسر دکتر ایمن الظواهری به عنوان «پیامی به خواهران مسلمان»

ارائه: عبدالکریم بدخشی

خانم أمیمه حسن احمد محمود حسن همسر سابق طارق انور است، یکی از مجاهدان القاعده که در سال ۲۰۰۲ در افغانستان شهید شده بود، پس از شهادت همسرش با شیخ ایمن الظواهری ازدواج کرد. أمیمه حسن خواهر طارق حسن یکی دیگر از مجاهدان القاعده است که در سال ۱۹۹۲ در راه بازگشت از افغانستان به مصر دستگیر و به اعدام محکوم شد.

پیام همسر دکتر ایمن الظواهری که در شاخۀ مطبوعاتی جماعت بین المللی القاعده، ســـحـاب منتشر شده است مصرانه از زنان مسلمان خواسته است تا با رعایت حجاب و پوشش اسلامی و پرورش کودکانشان، از همسران مجاهد و امت اسلام حمایت کنند.

به این شکل می بینیم که اولین سفارش این خواهر مجاهده محافظت از حجاب اسلامی است، چیزی که هم اکنون تمام دشمنان به عنوان اولین قدم در مبارزه با شریعت الله به مبارزه با آن برخواسته اند.

همچنین مجاهده امیمه از زنان مسلمان خواسته است تا مال خود را به مجاهدان اهدا کنند. وی افزود ای خواهران مسلمان مجاهد ، در کنار همسران خود ایستاده و آنان را یاری دهید .

خانم أمیمه حسن از زنان مسلمان خواست از طرق مختلف موجود از دین اسلام محافظت کنند و در صورتی که مجاهدان اسلام به کمک ما محتاج باشند از آنها حمایت شود.

همچنین در ادامه پیام‌ آمده است: در صورتی که مجاهدین به کمک مالی، اطلاعاتی یا حتی انجام عملیات استشهادی ما نیاز داشته باشند با درخواست آنها موافقت کنیم کما اینکه ما در دیگر کشورهای اسلامی از قبیل عراق، افغانستان، فلسطین و چچن شاهد همکاری زنان مسلمان با مجاهدان برای مبارزه با کفار بودیم و هستیم.

به لطف خداوند، تمام مجاهدان خدا در صحت و سلامت کامل در سرزمین عزیزمان قرار دارند. مجاهده امیمه با اشاره به زنانی که همسران، برادران و پسران خود را در جهاد در راه حق از دست داده‌اند نوشته، کشته شدن این افراد در راه اسلام مانع از ادامه راه ما برای پیروزی اسلام نمی‌شود. امینه حسن با استناد به دلایل قرآنی و تاریخی در پیروزی حق بر باطل از زنان مسلمان خواست تا آخرین قطره خون برای پیروزی حق مقاومت کنند.

حجاب؛ بارزترین میزه تهذیب اسلامی

حجاب؛ بارزترین میزه تهذیب اسلامی

 

ارائه دهنده : بشیر احمد کابلی

این یک حقیقت انکار ناپذیر است که عده زیادی از آن جمله محدودیت‌های که زنان افغان در نظام خانوادگی خود با آن مواجه می‌باشند، بیشتر از همه ریشة کلتوری و عنعنوی نیز دارد، ولی در عین حال اگر درین راستا از اندکی دقت کار گرفته شود، واضحاً روشن می‌گردد که این همه مکلفیت‌‌ها از مفکوره ستر و حجاب اسلامی سرچشمه می‌گیرد.

حجابی که از لابلای تعلیمات قرآنی، سنت نبوی و ارشادات فقهاء، ائمه و بزرگان امت مسلمه بر همه زنان مؤمن و با عفت ما لازم گردیده است.

باید فراموش نکرد که یکی از مفاخر علیای ملت افغان نیز همین واقعیت است که تقریباً تمام ارزش‌ها و اکثریت رسوم و عنعنات ایشان با تعالیم والای اسلامی هم‌نوایی کامل و یا نسبی را دارا می‌باشد.

بناءً گفته می‌توانیم که ارزش‌های ملی ما بلاشک ارزش‌های دینی ما نیز است.

از سوی دیگر فقط همین نکته باعث گردیده که فرهنگ، رسوم و عنعنات تمام اقوام و قبایل ساکن این کشور با یک دیگر آمیخته و مشابهت کامل را دارا می‌باشد.

البته طبیعی‌ است که عده محدودی از باشندگان شهرهای بزرگ ما که در خلال سال‌های اشغال شوروی و ناتو از اثر فعالیت‌های اقتصادی و فرهنگی بیگانگان نسبت به سایر هموطنان رنگ بیشتر و اثر عمیق‌تری گرفته‌اند، اندکی متمایز دیده می‌شوند.

درین جا نباید اختلاف فرهگ شهری و روستایی را جلوه داده بزرگ‌نمایی کرد و آن‌را یکی از موارد تصادم شدید بین‌القبیلوی دانست، بلکه واقعاً همه این تغییرات تا حدی جزئی و کوچک اند که اصلاً ضرورت بحث و مناقشه در آن دیده نمی‌شود.

به طور مثال اگر عده از زنان شهری، مکتب‌خوان و دفتری به جای چادری نوع و لباس دیگری از حجاب را به کار می‌برند و زنان اطراف چادری بپوشند، آیا کسی است که اعتراض نموده و آن‌ها را مورد تهدید و نکوهش قرار دهند؟

اما جای تأسف و نکوهش فقط در حرکت و تصرف آن عده از فعالین می‌باشد که به دستور، تشویق و تمویل دشمنان اسلام ارزش‌های قبول شده این ملت مسلمان را به باد مسخره گرفته از کیسه آقایون خارجی امرار معاش می‌نمایند و ازین طریق در مقابل نظام نو به پاخاسته ما تهدید و بدنامی ایجاد می‌کنند.

باید قبول نکرد که شاید گروپ کوچکی از زنان پروژه‌یی که وقتاً فوقتاً با سر دادن شعار حقوق زنان در شهر کابل مارش‌کنان بیرون می‌آیند، واقعاً تحت فشارهای شدیدی به تنگ آمده و ناگزیر به این مشقت تن داده‌اند.

بلکه حقیقت امر اینست که مستکبرین و طواغیت جهانی به طور قاطعانه حتا در یک بقعة از زمین نظام الهی را که بنده را از بندگی بندگان نجات می‌بخشد، تحمل کرده نمی‌توانند.

بناءً موضوع حقوق زن را عنوان کردند تا بتوانند بار دیگر تمام جهان نامسلمان را در پهلوی خویش قرار داده با امارت اسلامی مصادم نمایند.

در عین حال جایگاه، حیثیت و حقوق زنان در جوامع اسلامی و غیر اسلامی به صورت واضح از هم دیگر فرق دارد تا این‌که مسأله مذکور از ابتداء اسلام تا مروز یکی از میزات مهم جوامع اسلامی و غیر اسلامی محسوب می‌شود.

به این معنی که فرهنگ و تهذیب اسلامی هیچ‌گاهی اوضاع مختلط بین‌الجنسین را آن‌چنان نمی‌پذیرد طوری‌که در طول تاریخ بین جوامع نامسلمان مروج بوده است.

از جانب دیگر چون ایجاد اختلاط و در هم شکستن موانع ستر و حجاب یکی از تقاضاهای شدید نفسانی می‌باش، ازین‌رو دشمنان اسلام همیشه کوشیده‌اند با استخدام همین حربه ملل مسلمان را از داخل تخریب نموده اخلاق خانوادگی و فردی آن‌ها را به پست‌ترین درجه حیوانیت برسانند.

دشمنان اسلام می‌خواهند با ترویج عریانی و فحاشی روحیه تقوا، صداقت، آزادی‌خواهی و مردانگی را از نزد مسلمانان دور نموده حلقه غلامی را به گردن‌شان بآویزند.

چنانچه این واقعیت در عصر ما کاملاً هویداست که اختلاط جنسین، فحاشی و عریانی که به نام تأمین حقوق زن همین اکنون در اکثر کشورهای اسلامی دیده می‌شود، یکی از مهلک‌ترین اسبابیست که جوامع مسلمان را به منتهای بدبختی، فلاکت و غلامی رسانیده است.

پس این مسئولیت و فریضه حکام، علماء، استادان و همه متنفذین کشور است تا از حدود و ارزش‌های دینی و فرهنگی ملت خویش به طور قاطعانه دفاع نمایند و درین مجاهده مقدس لحظه و دقیقه را هم فرو گذاشت نه نمایند.

اظهارات اتحادیه اروپا در باره افغانستان باید مسئولانه باشد

            

                  اظهارات اتحادیه اروپا در باره افغانستان باید مسئولانه باشد

سخن‌روز:

توماس نیکلوسن، نماینده خاص اتحادیه اروپا برای افغانستان در مصاحبه با یک رسانه محلی گفته است که امارت اسلامی در ساحات زیر حاکمیت خود اعمالی را انجام داده اند که علنا به‌معنای نقض حقوق بشر است.

نامبرده از تاراج دارایی مردم، تخریب تأسیسات عام المنفعه و قطع دست‌و‌پا‌ها بدون محاکمه حرف زده و در پایان گفته است که جامعه اروپایی امیدوار است که به گفته او؛ خیزش‌های مردمی نقش مثبتی در مقابل امارت اسلامی داشته باشد.

نیکولسن باید به‌حیث نماینده اتحادیه اروپا از تبلیغات رژیم کابل متاثر نباشد.

وی باید در اظهارات خود به آن بمباردهای رژیم کابل توجه نماید که همین اکنون بر شهروندان مظلوم هلمند انجام می‌دهد.

نامبرده باید از اداره کابل بپرسد که شفاخانه خصوصی بنام آریانا و همچنان پوهنتون عام المنفعه بُست را چرا بمبارد کرد؟

اگر نیکلوسن به خود حق می‌دهد که در باره‌ی وضعیت افغانستان حرف بزند، نخست باید واقعیت‌های موجود را درک کند و اظهارات خود را در روشنی آن مستند بسازد.

آن‌ها باید جرات نموده ژورنالیستان را به ساحات زیر حاکمیت امارت اسلامی بفرستند، تا گزارش‌های بر مبنای واقعیت‌ها را ترتیب و پخش کنند. سفیر آمریکا و نماینده اتحادیه اروپا باید به حیث مدافعان آزادی‌بیان در مورد آن چهار تن خبرنگار هم جویا شوند که به جرم درک واقعیت‌ها از یک هفته به این سو در زندان قندهار افتاده اند.

امارت اسلامی سفارت آمریکا در کابل، اتحادیه اروپا و تمام جهت‌های دیپلماتیک را به این فرا می‌خواند که اظهارات شان را به واقعیت‌ها مستند نموده و سپس ابراز بدارند.

زیرا شایعات بی‌اساس به‌جز اینکه حیثیت دیپلماتیک آن‌ها را زیر سوال ببرد، دیگر فایده‌ای ندارد.

پروسه صلح و کارشکنیِ امرالله صالح و هم‌مشربانش

              پروسه صلح و کارشکنیِ امرالله صالح و هم‌مشربانش

محمد عمر نیمروزی

تقریبا سه سال قبل، در میدان جهاد سر سفره افطار نشسته بودیم و منتظر اذان بودیم. یکی از دوستان آمد و گفت: برای اسیرانی که در بند ظالمان گرفتار هستند، دعا کنید. مخصوصا اسم چند نفر از اسیران عزیز را بر زبان آورد.

ما نیز مجال را مغتنم شمردیم و برای آزادیِ دوستانی که اسیر بودند دست به دعا برداشتیم.

اما نه من و نه هیچ‌یک از دوستانی که سر سفره منتظر افطار بودیم، این گمان به ذهن‌مان خطور نمی‌کرد که دعایمان به این زودی اجابت می‌شود و شش هزار نفر از اسیران‌مان به آغوش گرم خانواده‌هایشان ملحق می‌شوند.

اما دیری نپایید که این خواب، تعبیر شد و کرشمه‌ای از قدرت الهی به نمایش درآمد. تمام دوستانی که در آن دعا اسم‌شان را گرفته بودیم یا در ذهن‌مان ترسیم‌شان کرده بودیم اینک هوای دلنواز آزادی و آزادگی را استشمام می‌کنند. اللهم لک الحمد.

 

امروز که رژیم کابل دیگر نفَس‌های آخر خود را می‌کشد و تمام برگ‌های برنده خود را از دست داده است، آقای صالح بازهم طبق عادت همیشگی خود، تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا بیش از پیش جلوی پروسه صلح سنگ‌اندازی کند و با کارشکنی‌های ممتدّ خود، این فرصت طلایی را از دست مردم افغانستان بگیرد.

آقای صالح در حالی که گفت‌وگوهای صلح در دوحه جریان دارد و مردم افغانستان به امید آزادی از اشغال و تحکیم شریعت، بدان‌سو چشم دوخته‌اند، در صفحه فیسبوک خود خزعبلات و چرندیاتی به هم بافته است که به وضوح، چهره حقیقی او را به نمایش می‌گذارند.

او نوشته است: «این دستگیرشده‌ها باید اعدام شوند تا درس عبرت برای متباقی گردد… هر تروریستی که بازداشت می‌شود باید اعدام شود».

آقای صالح فراموش کرده که به گمان خود، از نمایندگان جمهوریت و دموکراسیِ مزعوم است. در همان دموکراسیِ مزعوم آن‌ها نباید اسرای جنگی به این شکلی که آقای صالح می‌گوید اعدام شوند. اسیران جنگی فارغ از حقوقی که شریعت ناب محمدی به آن‌ها داده است، از منظر همین دموکراسیِ پوشالی نیز از حقوقی برخوردار هستند که آقای صالح خود را علَم کرده تا آن‌ها را زیر پا بگذارد.

 

خدا را شاکریم که امارت اسلامی افغانستان بر اساس اصول اسلامی و مقوله‌های شرعی و فقهی، این جهاد را به پیش می‌برد و تعاملش با اسیران بسیار زیبا، انسانی و اسلامی است. حتی در فرمانی که تقریبا دوسال پیش توسط شخصِ امیرالمؤمنین به تمام مجاهدین ارسال شد، از ضرب‌وشتم اسیران به شدت ممانعت به عمل آورد؛ کُشتن به جای خود!

 

راز پیروزی و پیشرفت چشمگیر امارت اسلامی و شکست و عقب‌نشینی دشمن در همین نکته نهفته است؛ پیروی از شریعت از جانب امارت اسلامی؛ و اطاعت از قوانین خودساخته دموکراسیِ غربی از جانب رژیم کابل.

 

حقیقت این است که تداوم اشغال و حضور نیروهای خارجی و استمرار جنگ در افغانستان، برای صالح و افرادی که در قامت او قرار دارند، بسیار سودآور است. از وقتی که آقای صالح امنیت شهر کابل را به عهده گرفته است، طرح‌های زیادی را برای برقراریِ امنیت اجرا کرده است که هرکدام با شکست روبه‌رو شده‌اند؛ از چسباندن تصویر متهمان بر روی در و دیوار شهر تا افزایش نیروهای امنیتی و اختصاص بودجه‌های کلان و نصب دوربین‌های مداربسته در سطح شهر.

 

اما جالب این‌جاست که هر اندازه طرح‌های بیشتری توسط صالح اجرا می‌شود، به همان مقیاس، امنیت شهر بیشتر مختل می‌شود و اوضاع بحرانی‌تر می‌گردد. وقتی آقای صالح امنیت شهر را برعهده گرفت، اکثر ناامنی‌های شهر مربوط به سرقت بود، اما با روی کارآمدنِ صالح، ناامنی‌های کابل وارد فاز جدیدی شدند و قشر خبرنگاران، دانشجویان و حتی دست‌اندرکاران رژیم را نیز به چالش کشید و آن‌ها را قربانیِ کارشکنی‌های افرادی همچو صالح نمود.

 

اما سؤال این‌جاست: پشت‌ پرده این ناامنی‌ها و قتل‌های زنجیره‌ای کیست؟ این قتل‌ و کشتارهای سیستماتیک، برای چه گروهی سودمند هستند؟ برای پاسخ به این‌قبیل سؤالات باید اوضاع سیاسیِ کشور را مورد کندوکاوی قرار دهیم. درواقع معضل اصلی کشور، حضور نیروهای اشغال‌گر است. امارت اسلامی با درک این معضل، تمام تلاش خود را به کار بسته است تا این مشکل برطرف شود. با برطرف‌شدن این مشکل، نصف مشکلات افغانستان حل می‌شوند.

اما دست‌اندرکاران رژیم کابل، مخالفان اصلی پایان اشغال هستند.

آن‌ها حضور نیروهای خارجی را مایه پیشرفت و آبادانی افغانستان می‌دانند!.

با نظر به این دو موقف متفاوت، هر فردی که دارای بینش سیاسیِ محدود و اندکی باشد، درک می‌کند که جریان از چه قرار است.

درحقیقت، مخالفان پایان اشغال می‌خواهند اوضاع کشور را چنان بحرانی و به‌هم‌ریخته نمایند و گروه‌های تروریستی امثال داعش را چنان به‌صورت برجسته علَم نمایند که جامعه جهانی و کشورهای به‌اصطلاح هم‌پیمان رژیم به این باور برسند که خروج نیروهای خارجی، دامنه ناامنی را گسترده‌تر می‌سازد.

 

هراندازه اشغال تداوم یابد، تکیه‌شان بر چوکی‌های رژیم طولانی‌تر می‌شود و در نتیجه پول کلان‌تری به جیب این‌قبیل افراد سرازیر می‌شود.

 

اینک مردم کابل به این باور رسیده‌اند که خود رژیم کابل و یا افرادی در رژیم کابل، در پشت صحنه این ترورهای هدفمند و مین‌گذاری‌های سیستماتیک هستند، اما خیلی کم هستند که افرادی که بتوانند این حقیقت را به صورت علنی در مقابل رسانه‌ها بیان کنند؛ چون می‌دانند که در صورت اقدام به این کار، قربانی می‌گردند، اما کم نیستند افرادی که به صورت اشاره متمایل به صریح، این کارها را به رژیم کابل نسبت می‌دهند.

آقای نجفی‌زاده رئیس شبکه تلویزیونی طلوع، در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی فارسی که چند روز پیش پخش شد می‌گوید: «در کابل حدود بیست هزار نیروی امنیتی وجود دارد و این کارها اتفاق می‌افتد، این یک ناکامی مطلق برای حکومت افغانستان است.

بعد هم متوجه می‌شویم که همکاریِ درستی برای تحقیق این جنایات نمی‌شود، این امر، شک ما را بیشتر می‌سازد که چرا حکومت جدی نمی‌گیرد.

مثلا خانواده یما سیاوش همکار پیشین ما در طلوع نیوز، تا حالا نتوانسته‌اند فیلم کیمره‌های امنیتی بانک مرکزی را ببینند، جایی که در موترش بمب گذاشته شده بود.

زمانی که پدرِ یک قربانی ـ رسانه‌ها را بگذاریم کنارـ، نتواند دسترسی پیدا کند به یک تصویر ساده پارکینگ موترهای بانک، پس حکومت سؤال‌های جدی‌ای دارد که باید پاسخ بگوید.

عناصری در داخل حکومت هستند که شاید کار ما خوششان نیای».

این صحبت‌های صریح آقای نجفی‌زاده پرده از دست‌داشتن حکومت در این جنایات برمی‌دارد.

معضل اصلیِ افغانستان، اشغال است و همین افرادی که تداوم اشغال را مایه بقا و ماندگاری خود می‌انگارند.

 

 

  زنان و نقش برجسته‌شان در جهاد

                                         زنان و نقش برجسته‌شان در جهاد

منیر احمد منیر

مدار برتری در دین اسلام مرد بودن و یا زن بودن نیست. چه‌بسا زنانی که هزاران بار برتر از مردان هستند. همسر عمران، حنّه علیهاالسلام از خداوند متعال فرزندی خواست که از مشاغل دنیا دور و خادم بیت‌المقدس گردد؛ خداوند متعال اما به او دختری داد؛ ایشان به‌صورت بیان عذری به پیشگاه الهی گفتند: خدایا من که دختری زادم! (شاید نتواند خدمت خانه‌ات را بکند) اما خداوند متعال فرزند حنه، مریم علیها السلام را چنان مرتبه‌ای داد که کسی از پارسایان و زاهدان به گردپای او نمی‌رسد.

 

پس مدار برتری، تقواست. مدار برتری عبادت خداوند و خدمت خالصانه به خلق خداست.

 

اگرچه زنان از نظر فیزیکی نسبت به مردان ضعیف‌ترند؛ اما در لابه‌لای صفحات تاریخ خود ما زنانی را داریم که عاشقانه در راه جهاد و شهادت – که از سخت‌ترین اعمال و برترین اعمال در دین اسلام است – شرکت جسته‌اند و همانند بسیاری از مردان و جوانانِ سُست‌اراده، شانه از این بار سنگین، خالی نکرده‌اند.

 

آری، همان‌گونه که جوانان و مردان، بازوهای قدرتمندی برای نشر و دفاع از اسلام بوده و نقش مهمی را در طول تاریخ بازی کرده‌اند؛ زنان نیز از این قاعده مستثنا نبوده و بهرهٔ وافری را نصیب خود نموده‌اند. در درازای تاریخ زرین ما، زنان شجاع و دلیری بوده‌اند که نقش برجسته و مهمی را از خود بجا گذاشته‌اند؛ تا جایی که نقش آنان در بسیاری از جنگ‌ها، نقشی محوری و اساسی بوده است.

 

صبر زنان مجاهدان بر نان و نفقهٔ کم، پرورش اولاد مجاهدان به‌گونه‌ای خوب، تحمل هجرت و مشکلات آن در راه سخت و پرپیچ‌وخم جهاد، چیزی نیست که از آن چشم‌پوشی شود؛ بلکه اساس دلگرمی و پشتکاری آن مجاهد است.

 

شما اگر هر مجاهدی را در نظر بگیرید که چنین و چنان قربانی داده است، ضرورتاً به این امر باید اذعان بکنید که او دارای مادر، خواهر، همسر و دختری بوده است که با حمایت تمام‌عیار آنان، این مجاهد توانسته است تا به‌راحتی و با سینه‌ای فارغ‌البال وارد صحنهٔ جهاد بشود و از پشت سر دلگرم باشد.

 

چنان مادرانی را هم سراغ داریم که برای جهاد و شهادت، از میان فرزندانش داوطلب می‌خواست و بعد از مدتی که آن جوان با مادرش تماس می‌گیرد و هنوز زنده است، مادرش افسوس می‌خورد که هنوز شهید نشده است!

 

آری، مادران و خواهرانی را سراغ داریم که عاشقان شهادت بوده‌اند. دختری را سراغ دارم که خواهان ازدواج با یک مجاهد شهادت‌طلب بود؛ به‌شرط اینکه بعد از سپری کردن مدت‌زمانی کوتاه، هر دو دست به عملیات شهادت‌طلبانه بزنند و چنین هم کردند؛ دشمنان زیادی را در کنار هم، به کام مرگ کشاندند.

 

مادران و زنانی را ما داشته‌ایم که در عین بمباردمان دشمنان و در بحبوحهٔ مشکلات، به یاری مجاهدان جسته‌اند، نان پخته‌اند، لباس شسته‌اند، وسایل جنگی و سلاح‌ها را بر شانه‌های خود انتقال داده‌اند و در بسیاری از موارد به کارهایی خیلی خطرآفرین دست زده‌اند که سبب کشتار زیادی از دشمنان گشته‌اند؛ اما کار آنان را فقط خدا می‌داند.

 

بسیاری از زنان و خواهران مجاهد ما هستند که در حال حاضر نیز در چنگال ددمنشان در اسارت به سر می‌برند.

 

همچنان زنانی بوده‌اند که خودجوش و خودسرانه و بدون کدام رهبریتی با اسلحه و نارنجک‌ها بر دشمنان حمله‌ور شده‌اند.

 

در یکی از ولایت‌های مرکزی به‌خاطر امری رفته بودیم و مجاهدان منطقه تعریف می‌کردند که در فلان جنگ که دشمنان بر منطقهٔ ما حمله کردند و ما به مقاومت شدید پرداختیم و آن‌ها شکست خوردند، غنائم زیادی به دست مجاهدان افتاد؛ تعدادی از زنان نیز در بخش غنائم با ما سهیم بودند؛ زیرا آن‌ها نیز با گرفتن اسلحه، به مقابله با دشمنان پرداخته بودند و در شکست آنان نقش داشته‌اند.

 

در میان زنان صحابه نیز، تاریخ کسانی را ثبت کرده است که با شرکت مستقیم در جنگ و نبرد علیه طاغوت پرستان عصر، سهم بزرگی را از آن خود کرده‌اند.

 

زنان، تربیت‌کنندگان و نیروهای پشتیبانی مجاهدان‌اند و چه‌بسا در وقت ضرورت به خط‌های مقدم نیز خود را رسانیده‌اند.

 

با سپاس از مجله حقیقت

اعمار صنف‌های درسی گام دیگری از ترقی

              اعمار صنف‌های درسی گام دیگری از ترقی

ابوعمیر طارق

یک حقیقت ناگوار و تلخ را باید بپذیریم که در نتیجه‌ٔ تلاش‌های فراوان دشمنان امارت اسلامی، دیدگاه‌های برخی از افغان ها، نسبت به امارت اسلامی خوشایند نبود و تصور می‌کردند که سران امارت اسلامی با تعلیمِ علوم عصری در مخالفت به‌سر می‌برند. در آن زمان، چون امارت اسلامی از رسانه‌های اجتماعی محروم بود؛ لذا نمی‌توانست این مفکورهٔ غلط را با تقدیم دلائل و ایراد شواهد رد نماید‌.

از فرجام ناگوار بی‌سوادی و نیاموختن علوم عصری، همهٔ ما باخبر و آگاه هستیم؛ اما به این نکته باید توجه داشته باشیم که به‌خاطر آموختن مضمون جغرافیا، بیولوژی، فیزیک و هندسه، نباید عقیدهٔ ناب اسلامیِ خود را از دست بدهیم و خدای ناخواسته با قرآن و حدیث بیگانه شویم.

بنا بر این امارت اسلامی برای هماهنگی بین علوم دینی و عصری سعی نموده و به ترویج هر دو گونه علوم تلاش می‌کند.

نجات دادن فرزندان کشور از اندیشه‌های ناسالم و فکرهای ناباب دیگران به بهانه علوم عصری نیز از اهداف امارت اسلامی است، تا مبادا نسل جدید ما شکار ویروس کشنده عقیدتی شوند.

امارت اسلامی افغانستان، از چند سال بدین‌سو در فراهم نمودن زمینه‌ی تعلیم علوم عصری، تلاش‌های لازم را آغاز نموده است و در برخی از مناطق، مکاتب قدیمی را مجدداً فعال کرده و دایرهٔ تعلیم علوم عصری را با درنظرداشت شرایط بسیار مناسبی، گسترش داده‌اند. به عنوان مثال ولسوالی قلعه‌کاه – شیب‌کوه از چند سال بدین‌سو تحت تصرف امارت اسلامی افغانستان می‌باشد که علاوه بر مکاتب برادران، مکاتب بخش خواهران نیز با حضور گسترده‌‌ٔ ایشان، فعال می‌باشد. حتی در دو قریهٔ ولسوالی مذکور (کین و دوقلعه) دارالمعلّمینِ خواهران نیز فعال بوده و با شرایط معینی که وضع شده است، خواهران ما به درس‌های‌شان ادامه می‌دهند.

در بعضی از مناطق کار به جایی رسید که توسط برخی از منافقان، شب‌هنگام در مکاتب خواهران انفجار صورت می‌گرفت، تا مردم نسبت به مجاهدان بدبین شوند؛ اما الحمدالله نه تنها اینکه منافقان در مسیر رسیدن به هدف خود ناکام و شرمنده شدند؛ بلکه ملت ما از توجه و اهمیت مجاهدان امارت اسلامی به مکاتبِ خواهران، بهتر و بیشتر آگاه شدند؛ زیرا در هر قریه‌ای، چند نفر از مجاهدان موظف شدند تا از اول شب تا صبح در مکتب بخوابند و از مؤسسات تعلیمی نگهبانی دهند‌.

اما گام دیگری از پیشرفت که تازه توسط امارت اسلامی جهت از بین‌ بردن بلای بی‌سوادی برداشته شد و موقف امارت اسلامی را در برابر تعلیم علوم عصری بیشتر واضح می‌سازد، اینکه با یونیسف توافق نموده است تا ۴۰۰۰ مکتب درسی را در مناطق زیر کنترل امارت اسلامی اعمار نمایند؛ تا فرزندان افغان با سهولت و آسانیِ بیشتر به تعلیم علوم عصری روی‌ آورند.

گام مذکور امارت اسلامی مورد ستایش و قدردانی است و ما به نوبهٔ خود از تلاش‌های بزرگان امارت اسلامی در راستای گسترش علم و روشنایی، تشکر و قدر دانی می‌نمائیم.

به امید اینکه کار ساخت و ساز صنوف درسی هر چه زودتر آغاز شود؛ تا سرنوشت کودکان دور افتاده از علم و تحصیل تعیین و روشن گردد.

 

دختري از روسيه

                             دختري از روسيه

تأليف: أبوأنس ماجد البنكاني

اين داستان را به شما تقديم مي كنم، داستاني كه بايد آنرا به ياد داشته باشيم و آنرا به همسران ،‌دختران و خواهران خويش منتقل كنيم تا آنرا در دل ،‌عقل و جان خود به خاطر بسپارند تا همه بدانند كه دين خداوند پيروز و سربلند است حتي اگر اهل آن از آن شانه خالي كنند يا افرادي كه به آن منتسب هستند و دربين ما زندگي مي كنند،‌با زبان ما سخن مي گويند و به طرف قبله ما نماز مي خوانند ،‌ با آن سرجنگ داشته باشند. دختري از روسيه… تازه مسلمان و از سرزمين كفر،‌ زبان عربي بلد نبود اما مسيري را پيموده بود كه بيشتر مردان ما از رفتن آن باز مانده اند. اصل داستان: از روسيه آمده بود. به همراه چند تن از زنان روسي كه يك تاجر روسي آنها را به اين كشور خليجي آورده بود. هدف، خريد وسايل برقي و وارد كردن آن به كشور روسيه به عنوان وسايل شخصي بود. زيرا به اين روش ديگر اين وسايل شامل هزينه هاي گمركي نمي شد و تاجر روسي اين وسايل را پس از تحويل گرفتن از اين زنان با سود فراوان در روسيه به فروش مي رساند و در عوض به آنها دستمزد مي داد. اين كار در روسيه به امري رايج تبديل شده بود زيرا بسيار ارزان پاي آنها در مي آمد. زماني كه اين تاجر با همراهانش به اين كشور خليجي رسيدند اين مرد قضيه اي مخالف با آن چيزي كه از قبل قرار گذاشته بودند را براي آنها مطرح كرد. گفت: شما اكنون به اينجا آمده ايد تا مبلغي پول به دست بياوريد و اينجا مكاني است كه به ثروت فراوان و اموال بي حد و حصر و مردماني كه بي حساب خرج مي كنند شهرت دارد!! نظر شما در باره تن فروشي و فحشاء چيست؟ هر كدام از شما كه اراده كند،‌ثروت فراواني در انتظار اوست. و شروع به پهن كردن دام خود و فريب و اغواي آنها نمود تا جاييكه بيشتر آنها را با نظرات شيطانيش قانع كرد. زيرا هيچ بازدارنده ايماني و التزام اخلاقي در ميان نبود كه بتواند آنها را از انجام اين كار منع كند و درضمن فقري كه با آن دست و پنجه نرم مي كردند آنها را به قبول چنين كاري فرا مي خواند. مگر يك زن كه او قبول نكرد و تاجر روسي او را به تمسخر گرفت و گفت: تو دراين كشور از بين مي روي ،‌ زيرا خودت هستي و لباسهايت و من هيچ چيز به تو نخواهم داد. آن زن شروع به فكر كردن در باره مسئله كرد كه چه مي تواند بكند؟ تصميم عاقلانه اي گرفت،‌ گذرنامه اش را كش رفت و از خانه خارج شد و به خيابانها گريخت . هيچ چيزي به همرا ه نداشت به جز لباسي كه خود را با آن پوشانده بود و گذرنامه اش. تاجر روسي كه او را ديد صدايش زد و گفت: هر وقت به بن بست رسيدي و همه ي راهها به رويت بسته شد بيا اينجا،‌ آدرس را كه داري. گوينده داستان تعريف مي كند: من به همرا ه مادر و دو خواهرم در خيابان را ه مي رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد ،‌ البته به زبان روسي. ما به او فهمانديم كه روسي بلد نيستيم. گفت: انگليسي بلديد؟ گفتيم: بله. خوشحال شد ولي خوشحالي پوشيده با غم و همراه با گريه. گفت: من زني روسي هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما مي خواهم كه مدتي به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم. ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه. شايد حقه باز باشد،‌ يا فراري و يا…!! در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم. هنگامي كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده اي نداشت… خواهرانم با او همانند يك خواهر رفتار مي كردند و او را به اسلام دعوت كردند ،‌اما او قبول نمي كرد،‌ از اسلام متنفر بود ،‌ رد مي كرد ،‌ دوست نداشت. زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش مي آمد. گاه گاهي از او نا اميد مي شديم ولي اصرار فراوان جايي براي نا اميدي نمي گذارد. خالد مي گويد: من هم گاهي در بحث به خواهرانم كمك مي كردم و گاهي هم خودم مستقيما وارد بحث مي شدم. در يكي از روز ها به كتابخانه دعوت رفتم و از مسئول آنجا كتابي روسي در مورد اسلام طلب كردم و او برايم داستاني مشابه حكايت ما را تعريف كرد تا من را براي دعوت اين زن به اسلام تشويق كند. مسئول كتابخانه در مورد خالد مي گويد: جواني به اينجا آمد و به من گفت: آيا كتابهايي درباره اسلام به زبان روسي يا انگليسي داريد؟ گفتم: بله داريم اما كم هست. هر چه دارم به تو مي دهم و تو مي تواني بعد از يك هفته يا ده روز ديگر بيايي تا باز به تو كتاب بدهم. او نيز تعداد كمي كتابچه برداشت و رفت. بعد از مدتي برگشت در حالي كه چهار زن همراه او بودند سه تاي آنها با حجاب بودند كه فقط صورت و دستهايشان معلوم بود اما چهارمي كه زن زيبايي بود بر سرش حجابي نبود و موهايش آشكار بود. از خالد خواستم كه زنها را به اتاق انتظار زنان راهنمايي كند. سپس او پيش من آمد و گفت: اين زن روسي داستانش چنين و چنان است همان داستاني كه گفتم. و من حدود يك هفته قبل اينجا آمده بودم و از شما كتاب گرفته بودم و الآن آمده تا كتابهاي ديگري به همراه تعدادي نوار از شما بگيرم . زيرا من اسلام را به او عرضه كردم و او كم كم دارد قبول مي كند و به او گفته ام كه اگر مسلمان شود با او ازدواج مي كنم. مسئول كتابخانه مي گويد: كتابهاي ديگري به او دادم كه آنها را با خودش برد. و بعد از مدتي برگشت و خبر داد: آن زن مسلمان شده و مي خواهد كه اسلامش را آشكار كند. مسئول كتابخانه مي گويد: از او خواستم كه يك سري از كتابها را به همسرش بدهد تا آنها را خوب بخواند زيرا طبق قانون اينجا بايد آن زن امتحان بدهد… آن زن كتابها را خواند و سپس او را به پيش من آورد تا از او امتحان بگيرم. من هم امتحان گرفتم و او قبول شد. من هم وقت ديگري را مشخص كردم تا اينكه بيايد و اسلامش را اعلام كند. وقتي كه اسلامش را اعلام كرد من به خالد گروهي از خواهران بافرهنگ و تحصيلات عالي كه كلاس آموزش قرآن كريم داشتند و ميتوانستند بهتر با آن زن ارتباط برقرار كنند را معرفي كردم. گذشت تا اينكه بعد از مدتي خالد و همسرش آمدند تا سند ازدواج خود را بياورند. خالد گفت: مژده بده كه من الحمدلله ازدواج كردم. مسئول كتابخانه مي گويد: ولي چيزي كه من را شگفت زده كرد اين بود كه اين زن حجاب كاملي به تن كرده بود كه هيچ قسمت از بدنش آشكار نبود. به شوخي به خالد گفتم: چرا اين اينجوري شده؟ گفت: داستان مفصل و ظريفي دارد. بعد از ازدواج من به همراه او براي خريد احتياجاتمان به بازار رفته بوديم كه همسرم زنان محجبه را ديد و اين اولين باري بود كه او زني را با حجاب كامل مي ديد،‌براي همين برايش عجيب بود. به من گفت: چرا اين زن اينگونه لباس مي پوشد؟ آيا عيبي در بدنش هست كه مي خواهد از ديگران پنهان كند؟ خالد مي گويد: من با غيرت اسلامي جواب دادم نه. اين زن حجابي را پوشيده كه خداوند سبحانه و تعالي براي بندگانش برگزيده و رسول الله صلي الله و عليه و سلم به آن دستور داده. او بعد از كمي فكر كردن به من گفت: بله يقينا اين همان حجاب اسلامي است. گفتم: از كجا فهميدي؟ گفت: من الآن هر وقت وارد اماكن تجاري مي شوم چشمان مردمان آنجا صورتم را مي درد! انگار صورتم مي خواهد تكه تكه شود. پس بايد صورتم را بپوشانم. بايد صورتم فقط براي همسرم باشد و من از اين بازار بيرون نمي آيم مگر با حجاب. خالد مي گويد: به خدا قسم مجبور شدم كه برايش حجابي بخرم تا او آن را بپوشد. مسئول كتابخانه مي گويد: سپس حدود پنج يا شش ماه از خالد و همسر روسيش بي خبر ماندم. بعد از اين مدت خالد پيشم آمد و من از او علت نيامدنش را جويا شدم. گفت: من با تو قطع رابطه نكرده ام بلكه مصلحتي پيش آمد كه مجبور شدم از تو دور بمانم و الان ديگر آن مصلحت تمام شده و من اينجا هستم و آمده ام تا آنرا برايت تعريف كنم زيرا درسها و عبرتهاي بزرگي در آن وجود دارد. بعد از اينكه با اين زن ازدواج كردم و زندگيمان شروع شد،‌ محبت او در دل من زياد شد تا جايي كه تمام وجودم را فراگرفت. ولي مشكلي پيش آمد و آن هم اين بود كه مدت گذرنامه همسر م به پايان رسيد و بايد آنرا عوض مي كرديم و مشكل بعدي اين بود كه اين گذرنامه بايد در همان شهر خودش عوض مي شد. و من هم يك فلسطيني هستم و به جز جواز اقامت چيز ديگري به همراه نداشتم ،‌پس ناچارا بايد رخت سفر مي بستيم و الا اقامت او در اينجا غير قانوني مي شد. به خاطر مشكلات مادي مجبور شديم به دنبال ارزانترين خط پرواز بگرديم كه همان خطوط هوايي روسيه بود. پس دو بليت گرفتيم و با همسرم سوار هواپيما شديم. من به او گفتم : اي زن ما الان به خاطر حجاب تو دچار مشكل مي شويم. گفت: خالد، تو از من مي خواهي از اين كافران كه اگر با اين افكارشان بميرند هيزم جهنم مي شوند اطاعت كنم و از فرمان الله سبحانه و تعالي سر پيچي كنم؟ امكان ندارد كه من اينكار را انجام دهم… نگاه كنيد،‌ اين سخن يك تازه مسلمان است كه هنوز يك ماه يا كمتر نيست كه مسلمان شده ! خالد مي گويد: سوار شديم و نگاه مردم به سوي ما سرازير شد. مهمانداران شروع به پخش غذا كردند و به همراه غذا مشروب هم سرو شد. كم كم مشروبات الكلي در سر مردم اثر كرد و الفاظ بي ضابطه ،‌ خنده و مسخره و اشاره و نگاههاي مردم شروع شد و در كنار ما مي ايستادند و مارا مسخره مي كردند. من يك كلمه هم نمي فهميدم اما همسرم لبخند مي زد و مي خنديد و حرفهاي آنها را برايم ترجمه مي كرد. اين مي گويد: نگاهش كنيد انگار چنين و چنان است و اين متلك مي اندازد و آن يكي مسخره مي كند. او مي گفت: نه. ناراحت نشو و خلقت را تنگ نكن زيرا اين در مقابل بلاها و امتحاناتي كه به اصحاب رسول الله صلي الله و عليه و سلم مي رسيد چيزي نيست. احساس كردم گويي تيري وارد قلبم شد كه ديگر از آن خارج نمي شود. مي گويد: به شهر مذكور كه رسيديم و وارد فرودگاه شديم با خود گفتم كه به نزد خانواده اش مي رويم و آنجا مي مانيم تا كارهايمان تمام شود و برگرديم. ولي او گفت: نه خانواده ام نسبت به دينشان متعصب هستند و من نمي خواهم الان به آنجا برويم. اتاقي را اجاره مي كنيم و آنجا مي مانيم. فرداي آنروز به اداره گذرنامه رفتيم و براي انجام كار به نزد مسئول اول بعد دوم و سوم رفتيم و از آنها در خواست انجام مراحل قانوني جهت تعويض گذرنامه را كرديم و هر كدام از آنها هم از ما گذرنامه قديمي به همراه عكس همسرم را طلب نمودند. همسرم نيز عكس خود را كه سياه و سفيد و با حجاب بود به صورتي كه فقط دايره صورت نمايان بود در مي آورد و جلوي آنها مي گذاشت. و هركدام از مسئولان هم آنرا رد مي كرد و مي گفت: اين عكس قابل قبول نيست ما عكس رنگي مي خواهيم كه در آن صورت،‌مو و گردن كاملا واضح باشد و زن مي گفت: به هچ وجه امكان ندارد چنين عكسي بگيرم. و هر مسئول مي گفت: امكان ندارد گذرنامه بگيري مگر با اين مواصفات. و ما را به مسئول بعدي ارجاع مي داد. در آخر به ما گفتند: مشكل شما را فقط رئيس گذرنامه ي مسكو مي تواند حل كند. به خالد نگاه كرد و گفت: خالد مي رويم مسكو. خالد هم تلاش مي كرد كه او را قانع كند كه «لا يكلف الله نفسا إلا وسعها» و إتقوا الله ماستطعتم. و اينكه اين گذرنامه را فقط بعضي از افراد براي ضرورت خواهند ديد و بعد آنرا در خانه مخفي كن تا مدتش تمام شود. گفت: نه ، نه . امكان ندارد كه من بعد از اينكه دين خدا را شناختم بي حجاب شوم. خدا بزرگ است اگر تو نمي خواهي به مسكو بيايي من به خاطر ضرورت مي روم. خالد مي گويد: قبول كردم و به مسكو رفتيم. اتاق اجاره كرديم و مانديم. فردا صبح براي ديدن رئيس گذرنامه به راه افتاديم و طبيعتا به نزد مسئول اول ،‌دوم و سوم رفتيم و در نهايت راه به اتاق رئيس رسيديم و داخل شديم. انسان بسيار خبيثي بود. هنگامي كه گذرنامه و عكسها را ديد گفت: چه كسي به من ثابت مي كند كه تو صاحب اين عكسها هستي؟ و گذرنامه و عكسها را گرفت و در كشوي اتاقش گذاشت و در آن را قفل كرد و گفت: تو هيچ گذرنامه اي نداشته اي و نداري مگر اينكه عكس مطابق با دستورات ما را بياوري. خالد مي گويد: سعي كرديم تا رئيس را قانع كنيم اما فايده اي نداشت. من شروع به بحث با همسرم كردم كه خداوند بر حسب توانايي از انسان انتظار دارد ولي او به من جواب مي داد: « و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب». طبيعتا در اثناي جر و بحث ما رئيس عصباني شد و ما را از دفترش بيرون كرد. از اداره بيرون آمديم و رفتيم به اتاقمان تا درباره موضوع بحث كنيم ،‌ من او را قانع كنم و او نيز من را ،‌من دليل بياورم و او دليل بياورد تا اينكه شب شد و نماز عشاء را خوانديم و شام خورديم و من خواستم كه بخوابم. به من گفت: خالد ،‌ در اين وضعيت سخت مي خواهي بخوابي ‌؟ مي خواهي بخوابي در حالي كه ما الان احتياج به التماس به سوي پروردگارمان داريم؟ بلند شو و به خداوند روي بياور زيرا اكنون زمان پناه بردن است. بلند شدم و هر قدر كه مي توانستم نماز خواندم و بعدش خوابيدم. اما او پيوسته نماز مي خواند. هر وقت بيدار مي شدم و نگاهش مي كردم يا در حال ركوع بود يا سجده يا قيام يا دعا و يا گريه تا زماني كه فجر زد و او مرا بيدار كرد و گفت: بيدار شو وقت نماز صبح است بيا باهم نماز بخوانيم. بلند شدم و وضو گرفتم و با هم نماز خوانديم. سپس او كمي خوابيد و بعد گفت: بلند شو برويم اداره گذرنامه. گفتم: برويم؟ با چه مدركي؟! عكسها كجاست،‌ عكسي نداريم!! گفت: بايد برويم و تلاش كنيم . از رحمت خدا نا اميد نشو. خالد مي گويد: با هم رفتيم. همسرم شمايلش معروف و آشكار بود ،‌عبايي كه تمام بدنش را مي پوشاند. به خدا قسم همين كه پايمان را در اولين دفتر از دفاتر اداره گذاشتيم يكي از كارمندان صدا زد: فلاني دختر فلان؟ همسرم جواب داد بله. گفت: بيا اين گذرنامه ات به همان صورتي كه مي خواستي. ولي اول هزينه اش را بايد پرداخت كني. خيلي خوشحال شديم و به خدا قسم اگر تمامي پولهايي را كه همراهمان بود مي خواست، به او مي داديم. گذرنامه را گرفتيم و هزينه اش را داديم و برگشتيم. در راه او به من نگاه مي كرد مي گفت: به تو نگفتم كه « و من يتق الله يجعل له مخرجا» خالد مي گويد: اين كلماتي را كه مي گفت در دلم چنان تربيت ايماني به جاي گذاشت كه در اين سالهاي دراز از درسها و سخنرانيهايي كه شنيده بودم به جاي نمانده بود. بعد از آن گذرنامه را مهر زديم ،‌تمام وسايلمان را در اتاق گذاشتيم تا پيش خانواده همسرم برويم. رفتيم و در زديم. برادر بزرگش در را باز كرد هنگامي كه خواهرش را ديد خوشحال شد و تعجب كرد!! چهره همان چهره خواهرش بود ولي لباس ،‌ لباس او نبود!! لباس سياهي كه همه بدنش را پوشانده بود به جز صورتش را ! همسرم وارد خانه شد در حالي كه لبخند مي زد و برادرش را در آغوش گرفته بود. بعد از آن هم من وارد شدم و در سالن خانه نشستم. خانه ساده و سنتي بود كه از آن آثار فقر نمايان بود. من تنها نشستم ولي همسرم رفت داخل اتاق. صداي حرف زدنشان را مي شنيدم . صداي مرد و زن به زبان روسي كه من چيزي از آن نمي فهميدم و نمي دانستم كه درباره چه صحبت مي كنند. ولي كم كم صدا ها بلند شد و لهجه ها تغيير كرد و داد وفرياد به هوا رفت! احساس كردم كه اوضاع دارد خراب مي شود ولي نمي توانستم بفهمم چرا؟ چون زبان روسي بلد نبودم. بعد از چند لحظه ناگهان سه جوان و يك پيرمرد پيش من آمدند. با خودم گفتم حتما براي خوش آمد گويي به همسر دخترشان آمده اند! اما ناگهان خوش آمد گويي تبديل به كتك و زد و خورد شد!!! وقتي به خود آمدم ديدم كه من بين چند تا وحشي هستم و چيزي نمانده كه از اين دنيا خداحافظي كنم. پس هيچ چاره اي جز فرار و نجات خود از دست آنها نديدم. اين تنها راه حل براي نجات من بود. به سرعت در را باز كردم و از خانه فرار كردم و آنها هم بدنبالم. در بين جمعيت خود را گم كردم و رفتم به طرف اتاقي كه اجاره كرده بوديم كه از آنجا زياد دور نبود… به خودم نگاه كردم ، پيشاني ،‌گونه ها و دماغم ورم كرده و خون از دهانم جاري بود. لباسهايم هم به خاطر آن ضربه هاي وحشتناك پاره شده بود. با خودم گفتم: من الان نجات پيدا كردم ولي همسرم چه مي شود؟ خالد مي گويد: خودم را فراموش كردم و به همسرم فكر مي كردم،‌ آخر مشكل اين بود كه همسرم را دوست داشتم! قيافه اش جلوي چشمانم بود. آيا او نيز همان ضربات و كتكهايي كه من خورده بودم را خورده؟ من مرد هستم و تحمل دارم. او زن است و طاقت ندارد،‌ حتما مي ميره ،‌يا من را رها مي كنه،‌ يا شايد از دين برگرده… شيطان كارش را شروع كرد و افكار عجيب و غريب در سرم شروع به پرسه زدن كرد كه تو ديگر از امروز همسري نخواهي داشت… چه بايد مي كردم؟ بروم! نه، اينجا قيمت آدمها پايين است شايد با ده دلار شخصي را براي كشتن من اجير كرده باشند. پس بايد در خانه بمانم. و ماندم تا اينكه صبح شد. لباسهايم را عوض كردم و رفتم سر و گوشي آب بدهم و خانه آنها را از دور تحت نظر بگيرم. در خانه شان بسته بود… ناگهان در باز شد و همانهايي كه مرا كتك زده بودند از خانه بيرون آمدند. فهميدم كه مي خواهند سر كار بروند. روز چهارم كه داشتم از دور خانه را مي پاييدم بعد از اينكه آنها به سر كارشان رفته بودند ناگهان در خانه باز شد، چهره همسرم را ديدم كه چپ و راست را نگاه مي كرد. خالد مي گويد: در طول زندگيم صحنه اي شگفت انگيزتر و زيباتر از اين را نديده بودم فكر نكنم بهتر و زيباتر از او را اصلا ديده بودم با وجود اينكه اين چهره اي كه مي ديدم قرمز و رنگين از خون بود. سريع نزديك رفتم. به او نگاه كردم،‌نزديك بود بميرم آخر رنگش قرمز شده بود. روي صورتش،‌ دستانش و پاهايش همه خون بود و فقط يك لباس ساده بدنش را پوشانده بود. ناگهان چشمم به زنجيري افتاد كه با آن پاي او را بسته بودند و زنجيري كه دستانش را از پشت قفل كرده بود. زماني كه او را ديدم نتوانستم خودم را نگه دارم و گريه كردم. به من گفت: خالد: اول اينكه مطمئن باش،‌ من برهمان عهدي كه با خدا بستم پايدارم و قسم به الله كه هيچ معبود به حقي جز او نيست آنچه من كشيده ام با ذره اي از آنچه اصحاب و تابعين و بلكه انبياء و مرسلين كشيده اند برابري نمي كند. الله اكبر چه زني! دوم اينكه: بين من و خانواده ام وساطت نكن. سوم: در اتاق بمان تا زماني كه إن شاء الله من بيايم،‌ولي زياد دعا كن. نماز شب بخوان و نماز زياد بخوان زيرا نماز بعد از خداوند بهترين پناهگاه براي انسان است. خالد مي گويد: رفتم و در اتاقم ماندم. يك روز… دو روز‌،‌ سه روز و در آخر روز سوم،‌ناگهان در اتاق به صدا در آمد، يعني چه كسي مي تواند باشد؟! اولين بار است كه در اين اتاق صداي در را مي شنوم. خيلي ترسيدم،‌يعني چه كسي در اين نيمه شب اينجا آمده!! حتما جاي من را پيدا كرده اند.. . در اين افكار بودم كه ناگهان صدايي شنيدم كه زيباتر از آنرا نشنيده بودم، صداي همسرم بود. در را باز كردم خودش بود. گفت: الان مي رويم. گفتم: با اين حال؟ گفت: بله. لباسهاي ساده اي كه همراه من بود را از چمدان در آورد و پوشيد و حجاب و عباي احتياطي كه با خود آورده بود را به تن كرد و سپس ما وسايلمان را برداشتيم و ماشين گرفتيم. به راننده گفتم: فرودگاه. كلمه فرودگاه را به زبان روسي ياد گرفته بودم. همسرم گفت: نه فرودگاه نمي رويم به فلان شهر مي رويم. گفتم: چرا؟ ما مي خواهيم فرار كنيم!! گفت: نه ،‌ آنها اگر خبردار شوند كه من فرار كرده ام در فرودگاه به دنبال ما مي گردند ولي به فلان شهر مي رويم،‌ سپس از آنجا به شهر بعدي تا اينكه به شهري برسيم كه فرودگاه بين المللي داشته باشد. به فرودگاه بين المللي رسيديم و بليط رزرو كرديم. اما تا پرواز وقت زيادي مانده بود،‌ به همين خاطر اتاقي گرفتيم و آنجا مانديم. خالد مي گويد: به همسرم نگاه كردم. خدايا هيچ جاي سالمي روي بدنش نبود. در بين راه از او پرسيدم چه اتفاقي براي تو افتاد؟ گفت: زماني كه وارد خانه شدم و با خانواده ام نشستم به من گفتند: اين چه لباسي است كه تو پوشيده اي؟ گفتم: اين لباس اسلام است. گفتند: اين مرد كيست؟ گفتم: او همسرم است ،‌ من مسلمان شده ام و با او ازدواج كرده ام . آنها گفتند: اين امكان ندارد. گفتم: اول گوش كنيد تا داستانم را برايتان بگويم… و من داستان آن تاجر روسي كه مي خواست من را به كار بد بكشاند تعريف كردم… برادران و خواهران گرامي نگاه كنيد ‌،‌ به او گفتند: اگر آن كار فحشاء را انجام مي دادي و آبرويت را مي فروختي براي ما بهتر بود از اين كه مسلمان اينجا بيايي!!! به تعصب شديدي كه اين قوم دارند نگاه كنيد. به او گفتند: از اين خانه بيرون نمي روي مگر ارتدوكسي يا جسد بي جان. بعد از آن خواهرم شروع به سؤال كردن كرد: چرا دينت را رها كردي؟… دين مادرت… دين پدرت… دين اجدادت و الي آخر؟!! و من شروع به قانع كردن او كردم… و برايش حقيقت اسلام را تشريح كردم،‌از بزرگيها و خوبي هايي كه در اين دين است و از عقيده خالص و پاكي كه دارد. كم كم سخنانم شروع به تأثير گذاري نمود و كم كم قضيه برايش روشن مي شدو باطلي كه در آن زندگي مي كرد آشكار مي گشت. در آخر گفت: حق با تو است اين همان دين صحيح است، همان ديني كه من هم بايد آنرا قبول كنم. در همين وقت به من گفت: گوش كن خواهرم ‌من مي خواهم به تو كمك كنم. به او گفتم: اگر مي خواهي به من كمك كني كاري كن كه بتوانم همسرم را ببينم. ولي مشكل آن دو زنجيري بود كه من با آن بسته شده بودم زيرا فقط كليد زنجير سوم دست خواهرم بود و اين زنجيرها به يكي از ستونهاي خانه بسته شده بود تا من نتوانم فرار كنم. روزي كه خواهرم اسلام را قبول كرد تصميم گرفت كه در راه دين قرباني دهد،‌قرباني بزرگتر از قرباني من. تصميم گرفت كه مرا از خانه فراري دهد با وجود اينكه كليدها دست برادرم بود. در آن روز خواهرم براي برادرام مشروب غليظي آماده كرد تا به او بدهد و او هم خورد و خورد و آنقدر خورد تا اينكه چيزي نمي فهميد. سپس او كليدها را از جيب او برداشت و زنجيرها را باز كردو من آخر شب پيش تو آمدم. خالد گفت: پس خواهرت؟ گفت: از خواهرم خواستم كه اسلامش را اعلام نكند و اين به صورت مخفيانه باشد تا اينكه شرايط فراهم شود. خالد مي گويد: طبيعتا ما سوار هواپيما شديم و به كشور بازگشتيم و همسرم را به بيمارستان بردم و مدتي آنجا ماند تا اينكه آثار ضربه ها و جراحتهايش پاك شود.

دعوتگر زن اسلامیدعوتگر زن اسلامی

      

              دعوتگر زن اسلامی

ارائه دهنده: ام عمر کابلی

بین شک و یقین مسافتها فاصله وجود دارد اما بین خیر و شر فاصله، چند قدمی بیش نیست. مری واتسون که به فضل و رحمت الهی به دین اسلام گرویده است در عین حالیکه در یکی از دانشگاههای فیلیپین در رشته الهیات و معارف دین مسیحیت تدریس می‌کرده، مبلغ و کشیش نیز بوده است.

اما هم اکنون به یک دعوتگر زن اسلامی تبدیل شده است و دعوت خود را از مرکز رسیدگی به امور مهاجران خارجی در منطقه قصیم عربستان شروع کرده است…

من در ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمده‌ام.

قبل از اسلام نامم مری بود.دارای هفت فرزند دختر و پسر از یک همسر فیلیپینی هستم. دوران جوانیم را بیشتر در حال سفر بین لس‌آنجلس و فیلیپین گذرانده‌ام. بعد از اسلام اسمم را به خدیجه تغییر داده‌ام چون که حضرت ام‌المؤمنین خدیجه (رضی الله عنها) وقتی با پیامبر (صلی الله علیه و سلم) ازدواج کرد بیوه بود و ۴۰ سال داشت، من هم بیوه بودم و وقتی مسلمان شدم ۴۰ سال داشتم؛ در کل شخصیت حضرت خدیجه (رضی الله عنها) نزد من از جایگاه والایی برخوردار است زیرا اولین بار که وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نازل شد او بود که ایشان را پشتیبانی کرد و بدون هیچ تردیدی به او قوت قلب داد، به این خاطر شخصیت او را بسیار دوست دارم.

من فارغ التحصیل دانشگاه آمریکا و همچنین دارای مدرک از دانشگاه فیلیپین در رشته الهیات مسیحی هستم و در عین حال در هر دو دانشگاه به عنوان استاد حضور داشتم؛ یعنی به طور همزمان یک استاد الهیات و سخنران، همچنین کشیش و مبلغ دینی بودم. به همین خاطر در رادیو برای تبلیغ مسیحیت نیز مشغول به کار بودم، و علاوه بر آن به عنوان مهمان در برنامه‌های مختلف تلویزیونی حضور می‌یافتم و البته قبل از هدایتم، مقالاتی بر ضد اسلام هم نوشته‌ام که امیدوارم خدا مرا ببخشد. واقعاً متعصب بودم. اما نور ایمان از کجا بر دل من تابیدن گرفت؟ در یکی از مسافرتهایم که به عنوان یک مبلغ دینی برای سخنرانی در یکی از کنفراسها دعوت شده بودم، یکی از کسانی که در آنجا حضور داشت توجه مرا به خود جلب کرد، او یک استاد سخنران فیلیپینی بود که البته از یکی از کشورهای غربی به آنجا آمده بود تا سخنرانی کند.

بعد از کنجکاوی بسیار فهمیدم که او مسلمان شده است اما کسی از اسلام آوردنش خبر ندارد. بعد از اینکه اولین بار در مورد اسلام از زبان او شنیدم؛ سؤالهای زیادی ذهن مرا به خود مشغول کرد. اینکه چرا مسلمان شده است؟ به یاد یکی از دوستان قدیمی‌ام افتادم که فیلیپینی بود و مدتی را در عربستان گذرانده بود، او هم مسلمان شده بود. نزد او رفتم و از او در مورد اسلام سؤالاتی نمودم. اولین سؤال من در مورد چگونگی رفتار با زنان بود، چون بر اساس آنچه ما آموخته بودیم زنان مسلمان از پایین‌ترین حقوق اجتماعی برخوردارند و البته این عقیدۀ اشتباهی بود. همچنان که فکر می‌کردم اسلام به مرد اجازه می‌دهد تا همسرانشان را کتک بزنند و به این خاطر است که آنها همیشه در خانه‌هایشان پنهان هستند.

وقتی دوستم تمام این عقیده‌ها را تصحیح نمود احساس آرامش عجیبی به من دست داد، از او درمورد خداوند، همچنین پیامبرش محمد (صلی الله علیه و سلم) سؤالاتی کردم، او هم به من پیشنهاد کرد که به مرکز اسلامی تا بتوانم معلومات بیشتری از اسلام بدست بیاورم. ابتدا مردد بودم اما او مرا به این کار تشویق کرد. وقتی به آنجا رفتم از معلومات زیادی که در مورد مسیحیت و همچنین اعتقادات اشتباهی که در مورد اسلام داشتم تعجب کردند؛ آنها با من صحبت کردند و معتقادات اشتباهم را تصحیح کردند، سپس کتابهای مختلفی را به من دادند که در عین کوچکی بسیار پر محتوا بود.

هر روز آنها را مطالعه می‌کردم و مدت سه ساعت نیز با آنها به گفتگو و بحث ومناظره می‌پرداختم؛ این کار به مدت یک هفته ادامه داشت و نتیجه‌اش این بود که تا آخر هفته در حدود سیزده کتاب خواندم و برای اولین بار بود که کتابهایی را می خواندم که نویسندگانشان مسلمان بودند، و به این صورت بود که فهمیدم کتابهایی که قبلاً در مورد اسلام و مسلمین خوانده‌ام مملو از سوءتفاهم و اشتباهات بوده است که نویسندگان مسیحی آنها را از روی غرض و کینه به رشته تحریر در آورده بودند.

ولی هنوز سؤالهای مختلفی به ذهنم خطور می‌کرد؛ اینکه حقیقت قرآن چیست؟ و یا کلماتی که در هنگام نماز ادا می‌شود چیست؟ شیطان همیشه آتش ترس و نگرانی را در نفس انسان شعله‌ور من نیز ازاین امر مستثنی نبودم. مرکز اسلامی وقتیکه شک و تردید را در من مشاهده کرد جلساتش را با من افزایش داد، من هم از خداوند خواستم کمکم کند تا به راه راست هدایت شوم. شبی در حالیکه دراز کشیده بودم تا بخوابم احساس کردم چیز غریبی در قلبم استقرار یافت، مانند اینکه به اطمینان کامل دست یافته باشم؛ فوراً نشستم، فهمیدم که اسلام دین بر حق می‌باشد و همانا خداوند یکتاست و هیچ شریکی ندارد و اوست که از گناهان و لغزشهای ما می‌گذرد و از عذاب آخرت ما را می‌رهاند، دست به دعا برداشتم و گفتم: الهی من فقط به تو ایمان دارم سپس شهادتین را ادا کردم، بدنم به آسایش بی‌نظیری دست یافت و باید بگویم آن روز، روزی است که دوباره متولد شده‌ام و هیچگاه هم پشیمان نیستم. بعد از اینکه مسلمان شدم از دانشگاه استعفا دادم تا اینکه بعد از یک ماه مرکز اسلامی فیلیپین از من دعوت به همکاری کرد تا در جلسات و کنفرانسهای مختلفی که برپا می‌دارند شرکت کنم. تقریباً به مدت یک سال و نیم به این کار مشغول بودم تا اینکه مرکز رسیدگی به امور مهاجران خارجی در منطقۀ قصیم (عربستان سعودی) از من به عنوان کسی که به دو زبان انگلیسی و فیلیپینی تسلط کامل دارم دعوت به همکاری کرد.

بدون هیچ تردیدی دعوت آنها را پذیرفتم و من به عنوان یک زن دعوتگر اسلامی برای بخش زنان مرکز انتخاب شدم. از بین فرزندانم فقط کریستوفر بود که با من زندگی می‌کرد. وقتی در فیلیپین بودم عمداً کتابهایی را از مرکز اسلامی می‌آوردم روی میز می‌گذاشتم تا شاید پسرم تحت تأثیر قرار بگیرد و ایمان بیاورد. او کتابها را می‌خواند (البته وقتی خارج از خانه بودم) و بعد از آنکه آنها را می‌خواند همانطور منظم روی میز می‌گذاشت، بعد از مدتی او را نسبت به اسلام راغب دیدم.

خوشحال شدم واو را به این کار تشویق کردم، و از مرکز اسلامی برادرانی آمدند و با او گفتگو کردند و او هم شهادتین را ادا کرد و اسم خود را به «عمر» تغییر داد و در حال حاضر فقط اوست که مسلمان شده و از خدا می‌خواهم که باقی فرزندانم را با نعمت اسلام آشنا سازد زیرا اسلام کاملترین و بهترین روش زندگی را به انسان می‌آموزد و تمامی ظواهر زندگی چه اقتصادی، چه اجتماعی و حتی چگونگی ارتباط با همدیگر را مشخص کرده است.البته من هم در راه اسلام آوردنم مشکلاتی داشتم؛ چون قبلاً ساکن آمریکا بودم تمام دخترانم در آنجا ازدواج کرده و زندگی می‌کنند.

وقتی مسلمان شدم واکنش سه نفر از آنها خیلی تند بود، خانه و تلفنم کنترل می‌شد و عرصه را بیش از پیش بر من تنگ می‌کردند. من هم تصمیم گرفتم در فیلیپین اقامت کنم و در کنار والدین همسرم که قبلاً خیلی با آنها در ارتباط بودم و خلأ نداشتن پدر و مادر را برایم پر می‌کردند زندگی کنم، اما آنها نیز از من دوری گزیدند؛ از رفتار آنها خیلی ناراحت شدم طوری که سه روز به خاطر این امر گریه می‌کردم. وقتی که با حجاب اسلامی در خیابانها راه می‌رفتم کودکان مرا مسخره می‌کردند و مرا خیمه یا پیرزن صدا می‌کردند. الان بیشتر سعی می‌کنم خودم را با کتاب خواندن مشغول کنم چون کتاب خواندن را بسیار دوست دارم. کتابهای صحیح بخاری، مسلم و سیرت پیامبر صلی الله علیه و سلم، سیرت اصحاب آن حضرت و همچنین تفسیر قرآن و مطالعه خیلی از کتابهای دیگر را به اتمام رسانده‌ام. در وقت مشکلات و سختی با به یاد آوردن این آیه «هم درجات عند الله و الله بصیر بما یعملون» خودم را تسکین می‌دهم.

کنفرا نسها و سخنرانیهای متعددی داشته‌ام حتی از طرف رؤسای بعضی از دولتها دعوتنامه داشته‌ام تا در مناظرۀ بین یک مسلمان و مسیحی شرکت کنم اما من دعوتشان را رد کرده‌ام چون اینچنین مناظره‌ای را اصلاً دوست ندارم بلکه روش آرام و مؤدبانه را بیشتر می‌پسندم.

در آینده هم تصمیم دارم إن شاء الله به آفریقا بروم تا مردم را بسوی اسلام دعوت کنم، امیدوارم بتوانم به مصر هم سفری داشته باشم و کلام آخر اینکه اکنون اسلام به مسلمانان قوی الایمان احتیاج دارد تا که مردم را به سوی ذات اقدس الهی دعوت کنند و از ساحت مقدس اسلام که در این زمانه توسط رسانه‌های غربی مُشَوَه جلوه داده می‌شود دفاع کنند وصحت و قوت و پاکی دین اسلام را در چنین محیطهایی به نمایش بگذارند.

زنان بین سرابهای سکولاریستی غربی و ارزشهای اسلامی

زنان بین سرابهای سکولاریستی غربی و ارزشهای اسلامی

ارائه دهنده: آمنه رحیمی (دانشجوی علوم تربیتی)

اعدام زن با طناب آزادي زن هميشه در باتلاقهاي عميق ديانتهاي خودساز بشري و مذاهب مسخ شده و تحريف گشته‌ي آسماني موجودي ستمديده و بيچاره بوده است.

در اين مذاهب بشري او بدرجها کمتر از يک انسان است.

اغريقيها او را چون کالايي در بازار خريد و فروش مي‌کردند، رومانيان او را موجودي فاقد روح و روان دانسته، روغن داغ بر جسمش ريخته به ستون مي‌بستند، و احيانا زنهاي بيگناه را بر دم اسب مي‌بستند و اسبان را چارنل مي‌تاختند تا جان دهند!

چينيان باستان زن را موجودي پليد تلقي مي‌کردند که شوهرش حق داشت او را زنده بگور کند. و هنديها بر اين باور بودند که زن بايد روز مرگ شوهرش جان دهد، و زنده همراه با جسد مرده‌ي شوهرش به آتش کشيده مي‌شد.

و نياکان فارسي ما مهار زندگي او را به شوهر واگذار مي‌کردند، و شوهر در کشتن زنش يا منت نهادن بر او و زنده رها کردنش آزادي تام داشت.

يهوديان گمراه پس از مسخ دين اسلام حضرت موسي (عليه السلام) زن را لعنت و نفرين بشريت مي‌دانند، چرا که در باور آنها او آدم را گول زده از بهشت بيرون رانده بود.

و در روزهاي عادت ماهانه بکلي از او دوري مي‌کنند، نه با او سخن مي‌گويند و نه در کنارش غذا مي‌خورند، و او حق ندارد به هيچ ظرفي دست زند تا مبادا پليد گردد.

و مسيحياني که دين اسلام حضرت عيسي ( عليه السلام) را تحريف کرده‌اند زن را دروازه‌ي شيطان ناميدند، و رابطه با او را نوعي پليدي مي‌دانند. ([۱][۱])

دين مبين اسلام با نداي «… وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ … »([۱][۲]){ و براي همسران ( حقوق و واجباتي ) است ( كه بايد شوهران اداء بكنند ) همان گونه كه بر آنان ( حقوق و واجباتي ) است كه ( بايد همسران اداء بكنند ) به گونه شايسته‌اي } بشريت را بخود آورد. و پيام آور توحيد (صلي الله عليه وسلم) هميشه در حق زن سفارشها مي‌نمود. «استوصوا بالنساء خيرا» ـ شما را به نيکويي با زنان سفارش مي‌کنم ـ. و مي‌فرمودند:« خيرکم خيرکم لأهله و أنا خيرکم لأهلي»ـ آنکسي که نزد خانواده‌اش بهترين باشد بهترين شماست، و من از همه‌ي شما براي خانواده‌ام بهترينم ـ! و زنان را خواهران مردان معرفي نمود. «النساء شقائق الرجال».

و براي زن ميداني را که شايسته و مناسب با فطرت و خلقت اوست تحديد نمود.

و لباسي که به او حشمت و شخصيت و جايگاه خاصي در جامعه مي‌دهد. مرد سکولاریست خودپرست غربي توانست بنام آزادي زن را از محيط پرمهر خانواده بيرون کشيده، به بازار مشقت بار کار آورد.

و همه‌ي تکاليف و سختيهاي زندگي را روي شانه‌ي او بنهد.

و با همان آهنگ آزادي امروزه در جهان سکولاریست غرب شاهد آنيم که زن بصورت يک کالاي تجارتي و شهواني براي مرد گرگ صفت غربي درآمده و هيچ ارزش و شخصيتي ندارد.

در غرب سکولاریست هر کالاي تجارتي از صابون و سنگ حمام گرفته تا پوشک بچه تا دارو و سر سوزن، همه و همه را زن عريان در رسانه‌ها با نمايش اندام خود به مردم عرضه مي‌کند!

در جامعه‌ي سکولاریست غربي که معيار زيبايي براي مرد در لباس مرتب و شيک معرفي شده، زن با باتوم آزادي، در طمع، لقمه ناني لخت و عريان بايد چپ و راست مرد بچرخد!.. با همين عصا زن از همه‌ي حقوق خود محروم شده است.

نه پدر و مادري مي‌شناسد، و نه خواهر وبرادري، و نه محيط پر مهر خانواده‌اي ديده است، و نه اينکه مي‌تواند لذت مادر بودن را بچشد و نه از شخصيت و جايگاه همسر بودن خبري دارد، تنها چند روز جوانيش ـ البته اگر اثري از زيبايي در او بود ـ در کنار زحمت کار و عرق ريختن؛ طعمه‌ي چشمان گرسنه و شهوت بي‌مهار جامعه‌ي مست است. و پس از آن چون زباله‌اي بکناري انداخته مي‌شود!

زنان اروپا امروز به جامعه التماس مي‌کنند تا آنها را بکلي از مردان جدا سازد، و به آنها بها داده اجازه‌ي بازگشت به محيط خانواده را بدهد. ([۱][۳])

البته اين درخواستها و آرزوها پس از مرگ سهراب است. جامعه خودخواه سکولاریست غرب هرگز حاضر نيست اين بردگاني که با شعار آزادي طوق بندگي بر گردنشان نهاده را به اين سادگي از دست بدهد!..

چه کسي به زن ظلم مي‌ورزد؟!

متأسفانه در جامعه‌هاي مختلف زن مورد ظلم و ستم کانالهاي زيادي قرار گرفته است؛ پدر ومادر، خانواده، جامعه، دوستان، حسودان، رقيبان، فرهنگهاي بيگانه، عادات و رسوم پوسيده، آناني که حق او را پايمال مي‌کنند، آناني که به او حقوقي را که از او نيست واگذار مي‌کنند، و خود زن از جمله کانالهاي ستم رساني به او مي‌توانند باشند.

و تنها پناهگاه، و يگانه راه نجات براي او چنگ زدن به قرآن کريم و سنت صحیح رسول الله بر فهم گذشتگان صالح این امت است.

قرآني که تمامي حقوق او را برايش تأمين نموده است.

« فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ…» ([۱][۴])

{ پس پروردگارشان دعاي ايشان را پذيرفت و پاسخشان داد كه من عمل هيچ كسي از شما را كه به كار پرداخته باشد – خواه زن باشد يا مرد – ضائع نخواهم كرد . پاره‌اي از شما از پاره ديگر هستيد ( و همگي همنوع و همجنس مي‌باشيد ) }.

قرآني که او را هم شانه‌ي مرد در رسيدن به سعادت و خوشبختي قرار داده: « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »([۱][۵])

{ هركس چه زن و چه مرد كار شايسته انجام دهد و مؤمن باشد ، بدو ( در اين دنيا ) زندگي پاكيزه و خوشايندي مي‌بخشيم و ( در آن دنيا ) پاداش ( كارهاي خوب و متوسّط و عالي ) آنان را بر طبق بهترين كارهايشان خواهيم داد}.‏

اسلام به جهان آموخت که زن نيمي از جامعه‌ي بشري است، و بايد مورد احترام و تقدير شايسته قرار گرفته به او بها داده شود.

کوغوستاف (گوستاو) لوبون از انديشمندان جهان غرب مي‌گويد:” اروپا از مسلمانان احترام بزن را آموخت. بر عکس آنچه بر زبان مردم رائج است اسلام ـ نه مسيحيت و اروپا ـ زن را از منجلاب پستي و حقارت رهانيد. مسيحيان در قرنهاي وسطي هيچ ارزشي براي زن قائل نبودند. و در زمان سلطه‌ي زمينداران بر اروپا مسيحيان با زنان برخورد بسيار تند و خشني داشتند. تا اينکه از مسلمانان احترام به زن را آموختند. ([۱][۶])

زني که خودش را در بازار کار سکولاریستها با شغلي که با فطرت و خلقت او مناسب نيست عرضه مي‌کند، در حقيقت از عرش احترام زنانگي خود را به فرش خاکي و خاردار خيابان انداخته، و اينجاست که چون کالايي تجارتي براي تبليغات بازرگاني از او سوء استفاده ابزاري مي‌شود.

و در بين مردان طعمه طعن و لعن و خوشگذراني گرگان مي‌گردد، و بارها مورد تجاوز و فروش قرار مي‌گيرد.

و اين زني که بنام سکولاریسم وتمدن و فرهنگ و زندگي شهري و مرفه از بلنداي حجاب و عفت خويش بزير مي‌آيد، در حقيقت به جامعه مي‌گويد: من شايسته اين مکانت و شخصيت والا نيستم، من يک کنيزکي قابل خريد و فروش هستم!

در زماني که برده‌داري در دنيا رائج بود فرق زنان محترم و خانواده و آزاده با کنيزکاني که چون کالا خريد و فروش مي‌شدند در لباسشان بود.

زن آزاده و محترم هميشه در حجاب و پرده بود و زن کنيز حق نداشت چادر و حجاب بپوشد، تا نشايد با آزادگان اشتباه گرفته شود و از مکانت اجتماعي آنان بهره‌ند گردد!

و زني که با سرپيچي از فرامين الهي خودش را از خدايش دور مي‌کند، و با ارتکاب گناهان قلبش را سياه، از سعادت و آرامش بندگي خداوند به دره‌ي هولناک مشقت و بدبختي شهوت و هوي و هوس پرستي پرت مي‌شود.

اين زنان در واقع خود را زنده بگور کرده‌اند، براي آنان زنهاي برده‌ي هوي و هوس از رقاصان و بازيگران فيلمها گرفته تا زنهاي هرزه‌ي تبليغات بازرگاني الگو و اسوه‌اند!

و سکولاریستهایی که حق را در پيش زنان باطل جلوه مي‌دهند، و زيبايي را زشتي مي‌نامند، و زشتيها را کمال حسن، و عفت و حياء را تخلف و تندروي و افراطگري مي‌دانند، و برهنگي و آميزش با جامعه مردان را فرهنگ و پيشرفت و تمدن، در واقع سنگ قبر زن را مي‌تراشند.

و سکولاریستهایی که به زن وسوسه مي‌کنند، و او را بنام “روي پاي خود ايستادن” و محتاج کسي نبودن، به بازارهايي که شايسته او نيست مي‌کشند تا از زير بار (!)

مسئوليت پدر نجات پيدا کند، يا به گفته‌ي آنها از منت شوهر، و يا برادر و خانواده رهايي يابد (!)،در حقيقت او را بسوي پرتگاه بدبختي و شقاوت مي‌کشند.

جامعه شناسان غرب آرزو دارند بتوانند بار دگر در جهان غرب شاهد نظام خانوادگي مسلمانان باشند.

جاک ريلر جامعه شناس مشهور اروپا مي‌گويد: جايگاه واقعي زن خانه است، و مسئوليت اصلي او تربيت فرزندان.([۱][۷])

………………


([۱][۱] ) نگا: ظلم المرأة، محمد الهبدان. ص/۲۱ تا ۲۴٫

([۱][۲] ) (البقرة۲۲۸)

([۱][۳] ) روزنامه الجزيره، شماره‌هاي ۷۰۵۶-۷۰۵۷٫

([۱][۴] ) (آل عمران۱۹۵).

([۱][۵] ) (النحل۹۷).

([۱][۶] ) قالوا عن الاسلام، د. عماد الدين خليل، ص/

۴۳۱٫ ([۱][۷] ) قالوا عن الإسلام. ص/۴۱۵٫

حجاب و حفظ نشاط جنسى

       

                              حجاب و حفظ نشاط جنسى

نويسنده: ابراهيم – فياض

حجاب در اسلام براى حفظ نشاط جنسى است، چون حجاب تخیل جنسى را تحریک مى‏کند و سبب مى‏شود که مسئله جنسى معنادار شود و دچار بى‏معنایى نگردد

1-غريزه جنسى، قوى‏ترين غريزه انسانى است كه زندگى انسانى را از نظر كمى و كيفى مورد تاثير و تاثر قرار مى‏دهد. اين غريزه در كنار غريزه گرسنگى، بسترساز فرهنگ‏هاى انسانى در طول تاريخ شده و دين با ورود در اين بستر، معنا بخش فرهنگ انسانى مى‏شود; به همين دليل در تاريخ اديان كمتر دينى است كه درباره مسئله جنسى سخن نگفته باشد.

2-غريزه جنسى در يك چارچوب، مورد توجه اديان قرار مى‏گيرد و در چارچوب جهان‏بينى آن دين، جايگاه مسئله جنسى را با توجه به انسان‏شناسى خود، و جهان‏شناسى و اخلاقيات مبتنى بر آن، تشريح و تفسير مى‏كند كه اغلب دائر مدار آن، انسان واسطه‏اى و متعالى دينى، مثل پيامبران و يا بنيان‏گزاران دين مثل بودا قرار مى‏گيرد.

3-در غرب مسيحى قرون وسطى كه انسان كامل مسيحى محور معرفت‏شناسى، جهان‏شناسى، انسان‏شناسى و سپس جامعه‏شناسى واقع شده بود، درباره مسئله جنسى، چه از بعد انسان‏شناسى و چه جامعه‏شناسى، به همان ميزان قضاوت مى‏شد و چون انسان‏هاى كامل مسيحى، حضرت مسيح و حضرت مريم و حضرت يحيى (ع)، هر سه ازدواج نكرده، در مسيحيت دورى از عمل جنسى، يك شرط براى انسان كامل شمرده شد و كم كم ترك عمل جنسى به ترك كلى عمل جسمى كشانده مى‏شود و در دوران قرون وسطى، انسان‏هايى اعم از زن و مرد، دور از شهرها در نقاط دور افتاده جنگل‏ها و كوه‏ها و بيابان زندگى مى‏كردند كه به دور از لذت‏هاى جسمى يك زندگى كاملا مجردانه داشتند. پس حجاب در همين جهت قلمداد مى‏شد; يعنى دورى از لذت‏هاى جسمانى بطور كامل.

4- با شروع رنسانس، تفسيرى ديگر از انسان كامل ارائه شد كه بر فرهنگ جنسى غرب به شدت اثر گذاشت; اين تفسير آن بود كه چون خدا در جسم انسان (عيسى) تجلى يافته است، پس جسم انسان تقدس مى‏يابد، به همين دليل سعى در زيباشناسى جسم انسان است و با يك نوع آناتومى جسم انسان و بدست آوردن رگ، پى، ماهيچه، استخوان و… به ترسيم جسم‏هاى زيبا پرداخته شود كه اين مهم به وسيله «لئوناردو داوينچى‏» و «ميكل آنژ» و «رافائل‏» ، بر روى ديواره‏هاى كليساهاى روم و فلورانس انجام مى‏شود. به طورى كه جسم‏هاى برهنه و بسيار موزون و هماهنگ بر روى ديوارها ترسيم و يا در مجسمه‏ها تجسم مى‏يابند. شرمگاه اناث حذف و ذكور بسيار كوچك ترسيم مى‏شود تا گفته شود خود جسم مطمح نظر است، نه مسائل جنسى آن، ولى با همين ترسيم انسان برهنه، اولين قدم برهنگى در غرب، توسط نوعى تفسير از انسان كامل رخ مى‏دهد.

5- دو تفسير حجابى و برهنگى از انسان كامل در غرب، با همان حالت تضادگونه در غرب ادامه يافت تا تفسير يهودى دين مسيحيت در قالب پروتستانيزيم اتفاق افتاد و بر تفسير برهنگى انسان كامل بصورت شديدتر تاكيد شده است و كفه به طرف برهنگى در جامعه غربى سنگينى كرد تا آنكه بر برهنگى انسان به شدت تاكيد شد و اين زمانى بود كه انقلاب صنعتى رخ داد و ماشين به صحنه زندگى انسان‏ها آمد.

6- اين تاكيد از سوى فرويد صورت گرفت كه بر فرهنگ يهودى در باب جنسيت تاكيد مى‏كرد و نمونه‏هاى آن در نامه‏هاى خصوصى او مشاهده مى‏شود. فرهنگ يهودى يكى از جنسى‏ترين فرهنگ‏هاى دينى است كه بر رابطه‏هاى جنسى محارم مثل دختر و پدر، و پسر، و مادر، و برادر و خواهر با ديده اغماض نگريسته است و آنها را بى‏اشكال دانسته است. فرويد با فرهنگ يهودى بر فرهنگ جنسى مسيحيت هجوم برد و سعى كرد كه بر برهنگى جنسى، چه از نظر بدنى و چه از نظر روحى تاكيد كند و ريشه تمامى عقده‏هاى انسانى را در حجاب (به معناى عام) خلاصه كند كه مانع عمل جنسى، بطور برهنه، در طول زندگى انسانى مى‏شود.

7- انقلاب صنعتى در غرب و مهاجرت جغرافيايى انسان‏ها از مكان‏هاى كوچك به مكان‏هاى بزرگ و تماس‏هاى دو جنس در سطوح مختلف‏كارى، هنجارشكنى جنسى را افزايش داد. حال اگر اين را به برهنگى اجبارى زنان، به علت كار با دستگاه‏هاى خطرناك و كشانده شدن زنان به درون دستگاه، توسط لباس‏هاى زنانه اضافه كنيم، به خوبى برهنگى زنان در محيط كار ترسيم مى‏كند. تاثير صنعت تا جايى رسيد كه همسران، چه زن و چه مرد، به روابط جنسى فراتر از ازدواج روى آوردند و اين روابط جنسى خارج از عرف و قانون موجب شد كه برهنگى زنان در قالب فحشا و فاحشه‏هاى برهنه افزايش يابد (رابطه صنعت و برهنگى در دائره‏المعارف غرب مثل بريتانيكا آمده است).

8- ورود ماشين به زندگى عمومى انسان‏ها در غرب، برهنگى را افزايش داد، چرا كه ماشين‏ها انسان‏ها را از خانه و خانواده جدا مى‏كرد و حتى ماشين به عنوان جايگزين خانه مطرح شد و خانه‏هاى متحرك در ماشين ترسيم شدند. پس ماشين رقيب خانه و انسان‏هاى ماشين دار رقيب خانواده شدند. پس روابط جنسى غير معمول و غير عادى رواج يافت و روابط جنسى غير معمول، برهنگى را بيشتر رواج داد; مثل نقاشى‏هاى برهنه جنسى و تشويق براى برهنگى (فيلم تايتانيك و شكسپير عاشق به خوبى اين مسئله را نشان مى‏دهد).

9- ماشين و محيط كار صنعتى و نظريه مبتنى بر فرهنگ يهودى جنسى فرويد، سه عاملى بودند كه انقلاب جنسى در غرب را به وجود آوردند. و غرب را از دوران ملكه ويكتوريا به دوران برهنگى وارد كرد و بر همين اساس، گروه‏هايى به وجود آمدند كه سخت‏بر برهنگى جمعى تاكيد كرده و برهنگى را نيز معيار گروهى قرار دادند، اين گروه‏ها هيپى‏ها، پانك‏ها، رپ‏ها و… بودند و سبب رواج برهنگى شديدتر شدند كه امروزه به Nake يا برهنه‏هاى مادرزاد مشهور شده‏اند.

10- بنابراين، در غرب اگر حجاب مطرح شده است، يعنى دورى شديد از عمل جنسى و غريزه جنسى (چه زن و مرد) و اگر برهنگى مطرح شده است، يعنى آزادى عمل جنسى و رفتن در آن. پس حجاب در غرب، نقطه مقابل انسان و غريزه قرار گرفته است، بطورى كه اگر كسى حجاب داشته باشد، عليه انسانيت‏خود قدم برداشته است و بى‏حجابى، يعنى برگشت و بازگشت‏به خويشتن خويش.

11- ولى اين برهنگى به‏جاى بازگشت‏به خويشتن انسانى، موجب شد كه انسان‏ها از خودشان بيشتر دورتر شوند، اول آنكه برهنگى وسيله‏اى شد كه بدن انسانى طعمه مطامع اقتصادى شود. بدن فروشى، به صورت فحشا و به صورت مانكن تبليغاتى كالا و به صورت بازيگران فوتبال و ورزش‏هاى ديگر و به صورت هنرمندان سينمايى و تلويزيونى و… معمول شد; يعنى به جاى كرامت انسانى، ذلت و رذالت انسانى نصيب او گرديد.

12- انسان‏هاى معمولى‏اى كه برهنه شدند نيز به عنوان محل مصرف مد و «ابزارهاى اقتصادگردان سرمايه دارى‏» در مصرف تعيين شدند و از لباس زير تا لباس رو، همه تابع مد روز واقع شدند (لباس گشاد يا لباس تنگ و يا تركيبى از آن دو و..). ; در نتيجه مد به عنوان تنوع‏طلبى مطرح شد، ولى در واقع سبب غفلت‏زايى مداوم از خود و هم‏نوع خود و جهان اطراف گرديد; بنابراين برهنگى عمومى، از خودبيگانگى عمومى را براى انسان غربى به ارمغان آورد.

13- برهنگى در غرب، بى‏رغبتى جنسى را براى غربى به ارمغان آورد، چرا كه برهنگى سبب تحريك اوليه انسان به طرف عمل جنسى در سنين اوليه بلوغ مى‏شود، ولى در نهايت‏به سرد مزاجى جنسى تبديل مى‏شود، چرا كه اسراف جنسى در دوران بلوغ، به بى‏رغبتى جنسى در سنين بالاتر منتهى مى‏شود، مگر آنكه كالاهاى رغبت افزاى جنسى به ميدان بيايد، مثل الكل و يا قرص‏هاى نشاط آور جنسى كه باز در دراز مدت سبب بى‏رغبتى جنسى بيشتر خواهد بود و چون غريزه جنسى كه نشاط آور زندگى است، به ركود كشانده شود، بنياد خانواده رو به سستى مى‏رود و فحشا جاى آن را پر مى‏كند و افسردگى فردى بر افراد حاكم مى‏شود كه به عنوان طاعون عصر غرب مطرح شده است; پس برهنگى بر افسردگى جنسى غرب، و ركود روحى و روانى افراد افزوده است.

14- حجاب در اسلام براى حفظ نشاط جنسى است، چون حجاب تخيل جنسى را تحريك مى‏كند و سبب مى‏شود كه مسئله جنسى معنادار شود و دچار بى‏معنايى نگردد (مثل برهنگى) و چون اسلام بر طبيعت جنسى سخت تاكيد دارد و انسان كامل خود را نه فقط در معنويت انسان كامل، بلكه در مسائل دنيوى و جنسى او مى‏داند (چون نكاح و عمل جنسى از سنت انسان كامل در اسلام مى‏باشد و هر كس از اين سنت روى بر مى‏گرداند، از او نيست). پس انسان كامل در اسلام الگوى جامع و كامل انسان در دنيا و آخرت و از جمله مسئله جنسى است كه بايد مورد تقليد قرار گيرد.

پس حجاب يك فرهنگ جنسى است كه سبب گرم واقع شدن غريزه جنسى در سطح يك جامعه و هدايت ارضاى آن در قالب خانواده مى‏شود به همين دليل امروزه شرق به علت محور قرار دادن ارضاى جنسى و حجاب، جنسى‏تر از غرب قرار داده شده است و تاريخ شرق و غرب نيز مؤيد مسئله است و شايد به همين دليل است كه عرفان شرقى در هند و عالم اسلام به زبان جنسى بيان مى‏شود; مثل شعر حافظ و ابن عربى كه فص محمديه را فص نكاحيه و جنسى ناميده است; به همين دليل است كه معنويت از جنسيت جدا نيست و حجاب علاوه بر حفظ كرامت انسانى، سبب رشد انگيزه جنسى در جامعه و نيز رشد نشاط جامعه اسلامى مى‏شود، بدون آنكه به سستى و لهو و لعب دچار شود.

منبع:ایران هیلرس سايت – باشگاه انديشه

 

خواهر مسلمانم! مى خواهند ترا از زير يوغ به اصطلاح مرد سالارى وظلم نجات دهند، تو خودت تماشاگر باشى و

خواهر مسلمانم! مى خواهند ترا از زير يوغ به اصطلاح مرد سالارى وظلم نجات دهند، تو خودت تماشاگر باشى و ديگران برايت هر اّنچه مى دوزند و مى بافند بدون تـــفـكــر به تن كنى

ارائه دهنده: م. هراتی

خواهر مسلمانم! امروزه شايد ندا هاى زيادى به گوشت برسد كه خواهان اعاده حقوقت مى باشند و مى خواهند ترا از زير يوغ به اصطلاح مرد سالارى وظلمى كه در طول تاريخ به تو شده نجات دهند, تو خودت تماشاگر باشى و ديگران برايت كاسه داغتر از اّش, و هر اّنچه مى دوزند و مى بافند بدون تفكر اّن را به تن كنى. ولى صحبت ما اينجاست كه اّيا مقامت اين چنين است كه كسانى كه خود ادعا مى كنند كه هميشه به تو ظلم روا داشته اند حال ادعاى اعاده حقوق تلف شده ات را بكنند و تو ظلم روا داشته اند حال ادعاى اعاده حقوق تلف شده ات را بكنند و تو باز هم نظاره گرباشى.

نه هرگز چنين نيست و نبايد باشد, جايگاهت بالاتر از اّنست كه مورد سوء استفاده فكرى ديگران قرار بگيرى و در مناظره جيره خوار سفره تفكر ديگران باشى.

كتابى كه اكنون در دست دارى رسالتت را در زندگى, به تصوير مى كشد تا به خود اّيى و كرامتت را دريابى. به عهوان عصر جامعه ساز, نقش ايفا نمايى وبا عزت و سر بلندى در كنار خانواده ات حياتى هدفمندانه داشته باشى. دامهاى دشمنان را كه در كمينت مى باشند تشخيص دهى و درخنثى ساختن كيد دشمن جُهد به خرج دهى, به عهوان انسانى كه دنيا را مزرعه اّخرتش مى شناسد قدم به پيش گذاشته, در پاكسازى جامعه ات از هر ناپاكى اى بكوشى.

       خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــواهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم!

امروز رسالتى بس بزرگ بر دوشت مى باشد كه عبارت است از ارايه الگويى احسن براى همه زنان جهان تا واضحاً ببينند كه روش هاى غربى اى كه در حال تجربه اّن مى باشند ادعايى بيش نبوده و نه تنها ايشان را به حقوق شان نمى رساند بلكه ايشان را روز به روز بيشتر مورد استثمار جامعه قرار مى دهد و هستند زنانى كه تحت تاثير اين ادعا ها قرار گرفته و مداقع عدالت, مساوات و حقوق زن به رنگ غربى اّن مى شوند و اينجاست كه مسووليتت سنگينتر مى شود و بايد سخت در مقابل اين ادعا هاى پوچ و تباه كن و اين زنان فريب خورده بايستى و زن, حقوق و مسووليتش را بر اساس خلقت و فطرتش تعريف و شرح نمايى و مطمئناً تلاش تو در اين زمينه تاثيرى خواهد داشت كه تلاش و كوشش برادران مسلمانانت در اين راستا يك دهم اّنرا هم نخواهد داشت.

به اميد روزى كه جامعه اى كاملاً اسلامى و پاك از لوث هرگونه جهل و جاهليت داشته باشيم.

حقوق زن؛ دسیسۀ خطرناکی  سکولاریستاهای غربی برای غربی‌ساختن زن مسلمان

   

بسم الله الرحمن الرحيم

حقوق زن؛ دسیسۀ خطرناکی سکولاریستاهای غربی برای غربی‌ساختن زن مسلمان

ارائه دهنده:ابو عمر کندزی

استعمارگران غربی سکولاریست  به متلاشی کردن سرزمین‌ها اسلامی و به یغما بردن اموال‌شان بسنده ننموده و این‌که ما را بدنبال ملت‌های دیگر مورد حملات نظامی و دسیسه‏های اقتصادی خود قرار داده بازهم اکتفاء نکرده است؛ بلکه به چیز سخت‌تر و غم انگیزتر ازین پرداخته و آن این‌که سرزمین‏های اسلامی را مورد جنگ‏های فکری سرمایه‌داری خود قرار داده است.

زن مسلمان از مهم‌ترین افرادِ است که مورد این حملات قرار گرفته؛ چون غرب می‌داند، اگر رحم‏های زنان مؤمن و پاکدامن و آغوش مبارک‌شان نمی‏بود؛ درین صورت از شخصیت‏های مثل اسامه ابن زید، صلاح الدین ایوبی و محمد فاتح خبری نبود.

غربی های سکولار دانسته است که نماز و تقوای زن مسلمان، او را توانایی می‏بخشد تا در تمام حرکات و سکنات‌اش به احکام پروردگار خود چنگ زده و نیز این را دانسته که وی برای امت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم مصدر قوت و عظمت قرار خواهد گرفت.

از آنجایی‌که زن نصف اجتماع را تشکیل می‏دهد، الله سبحانه وتعالی او را خلق نموده تا فرزندانی را آماده سازد که از الله سبحانه وتعالی بترسند، زیرا فرزندان که بر اساس تقوای الهی پرورش بیابند، فردا روز حاکم خواهند شد.

بدین ترتیب سکولاریستهای عربی مرض را تشخیص داده و برای مداوای آن چاره‌جویی کردند و دسیسه‏ها وحملات خود را گسترش داده، اموال زیادی را به مصرف رسانده‌اند تا بدین‌وسیله مردم را از راه الله متعال باز دارند.

این جنگ ویژگی خاص خود را داشت، آنان از سخنان آراسته و دروغین استفاده نموده و نفاق و حیله‌گری را پیشۀ خود قرار دادند و به لباس دوست و برادر ظاهر گشتند و برای ما پاد زهرِ (داروی جادویی) را پیش کردند، داروی نهضت و آزادی تا به زعم باطل‌شان ما را از بنیادگرایی دینی و وابستگی مذهبی رهایی بخشند و هم‌چنین خواستند ما را از زیر سیطره پدران، همسران و از دیکتاتوری اجتماعات مان آزاد سازند و حتی کار به جایی رسیده که جرئت نموده‌اند که در هربخش کوچکِ از دین ما لطمه وارد نموده و هم‌چنین در بارۀ بسیاری از زنان مسلمان این دینِ با عظمت طعن زدند. حکام احمقِ خائن قوانین جدیدی را وضع نمودند تا زنان مسلمان به سویۀ زنان همزادشان به  غربی سکولار برسند. اما متأسفانه این اسلوب براساس قوانین غربی در سرزمین‌های اسلامی جریان دارد.

آن‌ها خواستند که زن مسلمان را به مانند یک زن غربی سکولار بسازند که از خانه خود بیرون می‏شود و از تربیۀ سالم اطفال خود فاصله گرفته و از سیطرۀ مادی ومعنوی شوهرش آزاد می‌شود.

زن در فرهنگ سکولاریستهای غربی بخش مادی منفعت‌دار و کالای تجارتی قرار گرفته و به وی هم‌چون یک کالای تجارتی می‏نگرند و یاهم او را وسیله‌ای برای اشباع شهوت خود می‏پندارند، که در نتیجه زن غربی خانواده نداشته و فاقد حقوقی‌ست که سزاوار آن است.

بنیاد خانواده در غر بی های سکولار  از هم فروپاشیده و غربی‌ها سکولار در ارزش‌های منحط به سر برده و در شهوت‌رانی‌ها غرق می‌باشند و عامل اختلاط انساب زنان با محارم‌شان بوده و کثرت جرائم دلالت به ناهنجاری‏های اخلاقی، بی‌خردی و اضطراب می‏کند.

پس داخل کردن فرهنگ غربی های سکولار  در جهان اسلام با محتویات‌اش، از جمله آزادی‏های جنسی ویرانگر، اسلوب معیشت فردی منفعت‌مدار، شهوت‌رانی و هم‌چنین ارزش‌های مادی سرمایه‌داری و مفاهیم مربوط به زنان هم‌چون مساوات بین مرد و زن عامل اختلافات می‏باشد، که ویرانگر بنیاد ازدواج بوده و باعث نابودی خانواده‌ها می‏شود.

این اهداف تلاش‏های سیاسی را در تمام عرصه‏ها مستحکم نموده است، که نخست در سازمان ملل سکولاریستی وسازمان‌های زیاد دیگری هم به‌راه انداخته شد.

با گذشت زمان امریکا خون خوار ئ اشغال گر پرجم جهانی شدن و دموکراسی را در سرزمین‌های ما بدست گرفت که در نهایت منجر به تشکیل انجمن‌های خیریۀ زنانه‌ای زیادی شد، نام‌ها متفاوت ولی در نهایت هدف یکی بود.

مثل توافق سیداو، عهدنامۀ پکن و مجلۀ احوال شخصی که بورقیبه آن را در 1956 تألیف نموده بود و قانون محو خشونت علیه زن که آن را مجلس نمایندگان تونس به تاریخ 26/07/2017 تصویب نموده بود و دستور سال 2014 و کمیته آزادی‏های فردی و مساوات. امریکا می‏خواهد هرکسی را که وابسته به اسلام است، هدف قرار دهد و می‏خواهد بنیاد خانواده را ریشه‌کن کند، خانوادۀ که نخستین اساس اجتماع صحیح و سالم را تشکیل می‏دهد. ای دعوت گران دیموکراسی و آزادی! این‌قدر فریب و دروغ بس است! شما وحشی‏های هستید که به لباس‏های پشمینه، خودنمائی می‏کنید؛در حالی‌که شنیع‌ترین جرائم را مرتکب می‏شوید.

ما میراث فکری و قانونی داریم که توانایی این را دارد که زن را به پیشرفت و ترقی نایل گرداند و نهضتی را در وی به ارمغان آورد که او را به بلند‌ترین مقامات برساند.

افزون بر این می‏تواند که حقوق او را کاملاً فراهم سازد تا باشد که زن محفوظ مانده و باعزت و شرافت بسر ببرد و فرقی نمی‏کند که نزد پدرش باشد و یاهم در خانۀ شوهرش.

بر عکس قوانین وضعی غربی های سکولار  که زن را بسان کالایی قرار داده که به نازل‌ترین نرخ خرید و فروش می‏شود.

حال‌آنکه باید به زن این‌گونه نگریسته شود که موجود با ارزش و با آبروی‌ست که باید حفاظت و نگهداری شود.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾ [المائدة: 50]

ترجمه: آیا خواستار حکم جاهلیت اند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از الله بهتر است؟ #خلافت را برپا کنید.

رفتار پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با همسرانشان

 

رفتار پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با
همسرانشان

ارائه دهنده : ام هاجر طالقانی

زندگانی و معاشرت رسول‌خدا - صلى الله علیه وسلم - با اُمّهات مؤمنین در نهایت بزرگ‌منشی و نجابت و بلند طبعی بود، همانگونه که همسران ایشان نیز از بالاترین درجات شرافت و قناعت و شکیبایی و تواضع و خدمتگزاری و رعایت حدود و شوهرداری برخوردار بودند، با آنکه پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- آنچنان در تنگدستی و سختی معیشت بسر می‌بردند که احدی تاب تحمل آن را نداشت.

اَنس گوید: فکر نمی‌کنم نبی‌اکرم - صلى الله علیه وسلم - قرص نان نرمی را هرگز مشاهده کرده باشند، تا وقتی که به خداوند پیوستند؛ یا اینکه برهٔ بریانی را هرگز با چشمان خودشان دیده باشند، تاوقتی که به حق پیوستند. [1]  

عایشه گوید: بسیاری اوقات، دو ماه می‌گذشت و ما سه بار هلال ماه را در آسمان مشاهده می‌کردیم، و در طول آن مدت حتی یکبار در خانه‌های همسران پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- آتشی روشن نشده بود! عروه پرسید: در آن صورت با چه چیز تغذیه می‌کردید!؟ گفت: با اَسوَدان، یعنی با آب و خرما! اخبار و روایات در این ارتباط بسیارند.

ادامه نوشته

چند نکته کاربردی در تربیت فرزند

چند نکته کاربردی در تربیت فرزند

ارائه شده توسط :مینا شهابی کارشناس علوم تربیتی

محبت خود را به بچه ها صادقانه ثابت نماییم و توجه داشته باشیم که آنها فرق لوس کردن با محبت را می فهمند.

از برخوردهای خشن بپرهیزیم، حتی اگر کودک با این روش تسلیم شود. چون موقعیت را بدتر می کند و آسیب های روانی بدی را در بچه ایجاد می نماید

در مخالفت های خود با کودک ، دقت داشته باشیم که پای « نه گفتن » خود بایستیم تا کودک تصمیمات ما را جدی بگیرد. جدیت شما ، آرامش و امنیت را برای کودک به ارمغان می اورد. البته منظور ما از قاطعیت به موقع ، خشونت و دیکتاتوری در برابر فرزند نیست. به مورد زیر توجه کنید:

کودک به مادر خود قول می دهد که ابتدا تکالیف مدرسه ی خود را انجام دهد و بعد به تماشای تلویزیون بپردازد. اما بنا به دلایلی این کار را نمی کند و با شروع برنامه کودک به مادرش می گوید: « می توانم اول تلویزیون ببینم و بعد تکالیفم را انجام دهم » مادر: « نه » کودک اصرار می کند و سر انجام مادر را راضی می کند. چنین والدینی باید بدانند که عدم قاطعیت آنها در تصمیماتشان و کوتاه آمدن در برابر اصرار و گریه های کودک ، باعث می شود که فرزند در کارهایش سست شده و این برداشت را کند که اگر هم کم کاری کند ، ضرری به او وارد نمی شود ، چون با اصرار می تواند کار غلط خود را بپوشاند.

ادامه نوشته