چینین واقعیت های اسلامی خالد بن ولید به جورج تعلیم داد

   

چینین واقعیت های اسلامی خالد بن ولید به جورج تعلیم داد

‏‏ ارائه دهنده: ابو عمر کندزی

بسم الله الرحمن الرحیم

صحنه_هایی_زیباازتاریخ کسی که در طول عمرش دورکعت نمازخواندوشهیدشد!!

یکی از رویدادهای قابل توجه جنگ #یرموک،مسلمان شدن فرمانده:(جورح پسر توذرا) است،که او یکی از فرماندهان ارتش بیزانسی بود.

به شیوه ای که جورج و خالد بن ولید (رضی الله عنه) برای مبارزه با هم بیرون رفتند و قبل از نبرد، مکالمه ی زیبایی درمیانشان رخ داد،که نتیجه اش به مسلمان شدن جورج ختام پیدا کرد و همراه با خالد بن ولید مانند جنگجویی در راه خدا و سربازی از سربازان لشکر مسلمین برگشتند.

جورج جلو رفت تا در میان دو لشکر قرار گرفت و خالد را صدا زد،خالد هم بیرون رفت و ابو عبیده را در مکان خود قرار داد و میان دولشکر کنارش ایستاد، تا جایی که گردن اسب هایشان به هم میخورد و درحالیکه به همدیگر امان دادند.

جورج گفت:ای خالد بامن راستگو باش دروغ تحویلم نده،چون آزاده دروغ نمی گوید و مرا فریب نده چون انسان کریم و محترم کسی را که به خاطر خدا بهت اعتماد کرده فریب نمی دهد.

آیا خداوند شمشیری را بر پیامبرتان نازل کرده و او هم آن را به تو داده،و تو هم آنرا بر هر ملتی بیرون بکشی پیروز می شوی؟

-خالد رضی الله عنه گفت:نه

-جورج گفت: پس چرا به شمشیر خدا نامگذاری شده ای؟

-خالد رضی الله عنه فرمود:

همانا خداوند بزرگوار ،پیامبرش را در میان ما مبعوث کرده و او هم ما را دعوت کرد ،ولی همگی ما از او گریخته و روی گرداندیم..

بعدش تعدادی از ما او را تصدیق کرده و دنبالش افتاد و برخی هم از او دور شده و تکذیبش کرد، من هم از آن کسانی بودم که تکذیبش کرد و از ایشان دور گشت و با او جنگید، سپس خداوند قلب ها و پیشانی هایمان را گرفته و به سوی ایشان سوق داد و ما هم از او پیروی کردیم،پیامبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

تو شمیشیری از شمشیرهای خداوند هستی که تو را برای مشرکان بیرون کشیده است، و دعای موفقیت برایم کرد،به همین خاطر،شمشیر خداوند نام گرفتم،پس من از تند ترین مسلمانها بر علیه مشرکان هستم.

-جورج گفت:راست می گویی؟

سپس جورج بهش گفت:

ای خالد،بهم بگو که مرا بسوی چه چیزی فرا میخوانی؟

-خالد فرمود:

به سوی شهادت لا اله الا الله و ان محمد عبده و رسوله(هیچ معبود بحقی نیست بجز خدا و محمد هم بنده و رسول اوست) و اینکه به آنچه که از جانب خداوند آورده اقرار کنی.

-جورج گفت:اگر کسی این درخواستتان را نپذیرفت چی؟

-خالد فرمود:باید جزیه بدهند و ما هم از آنان دفاع میکنیم.

-جورج گفت:

اگر جزیه نداد چی؟

-خالد رضی الله عنه گفت:

با او اعلان جنگ کرده،سپس باهاش می جنگیم.

-جورج گفت:

مرتبه ی کسی که امروز به شما می پیوندد و درخواستتان را می پذیرد چیست؟

-خالد فرمود:

همگی ما در یک رتبه هستیم،در مقابل آنچه که خداوند برما واجب گردانیده است؛کسانی که دارای مقام اند و کسانیکه هیچ مقامی ندارند،و اولین شخص ما و آخرینمان .

-جورج دوباره بهش گفت:

ای خالد آیا کسیکه امروز به شما می پیوندد مانند شماها در پاداش و ذخیره یکسان است؟

-خالد گفت:

بله،بلکه بزرگوارتر هم هست.

-جورج گفت:

چگونه با شما یکسان است در حالیکه شما از او پیشی گرفته اید؟

-خالد رضی الله عنه فرمود:

ما هنگامی به این دین داخل گشتیم و به پیغمبرمان بیعت کردیم که او درمیان ما زنده بود،اخبار آسمان ها به سویش می آمد و ما را با کتاب ها باخبر می ساخت،و نشانه ها را به ما نشان میداد، و بر هرکسی که مانند آنچه که ما دیدیم و شنیدیم ، لازم است که مسلمان شود و بیعت دهد،در حالیکه شما چیزی که ما دیدیم ندیدید،و از آن عجائب و حجت هایی که شنیدیم نشنیدید، پس هر کسی از شما که به حقیقت و از ته دل به این دین بپیوندد از ما بزرگوار تر است.

-جورج گفت:

تورو خدا با من راست میگویی و نمی خواهی مرا فریب دهی و آرامم کنی؟

-خالد رضی الله عنه فرمود:

به خدا که با تو راست بودم و از تو و هرکس دیگری از شما ترسی ندارم و خداوند گواه است از آن چیزهایی که پرسیدی.

-جورج گفت:

راست میگویی(و او تا این هنگام هم میخواست بجنگد ولی پس از شنیدین این سخنان و دعوت خالد به سوی اسلام)زره را برعکس کرد و با خالد رفت.

و گفت:

اسلام را به من بیاموز، خالد هم اورا به سوی گروهش برده و مشکی از آب آورد و سپس نماز خواند.

و در آن روز،جورج در جوار خالد به سختی جنگید تا زخمی و شهید شد،در حالیکه هیچ نمازی نخوانده بود،بجز آن دو رکعتی که با آنها مسلمان شد" سبحان الله منبع:

تاریخ ملتها و پیامبران و پادشاهان..

 

ابن جریر طبری؛جلد3صفحه ی 398-400 ________________________ تاریخ اسلام

يوسف بن تاشفين  نمونه ای از ایمان ، وسعت نظر ، عدالت ،  وحدت بخش مسلمین و منهدم کننده ی کفار اشغالگر

يوسف بن تاشفين  نمونه ای از ایمان ، وسعت نظر ، عدالت ،  وحدت بخش مسلمین و منهدم کننده ی کفار اشغالگر خارجی

( تاریخ و تمدن مغرب )

تالیف :دکتر حسین مونس

 

در تاريخ اسلام قهرماناني وجود داشته اند كه با جهاد و مبارزه خود نقشي اساسي در نجات اسلام ايفا كرده اند. يكي از اين قهرمانان يوسف بن تاشفين است كه از سرزمين مغرب (مراكش) برخاست تا پس از يكپارچه نمودن شمال آفريقا به ياري مردم اندلس (اسپانيا) بشتابد. در زمان او كاخ هاي پرشكوه مردان بزرگ آندلس دچار سقوط و تباهي شده بود و جاي مبارزان بزرگ اندلس را فرمانروايان كوچك و ضعيفي گرفته بودند كه با غرق شدن در فساد و ظلم راه پيشروي مسيحيان و صليبيون و سقوط اندلس را فراهم نموده بودند. در آن زمان آخرين بقاياي تمدن اسلامي در اندلس در حال نابودي بود و شهرهاي اسلامي اسپانيا يكي پس از ديگري به دست مسيحيان سقوط می کرد و مساجد جاي خود را به كليساها مي داد و تمدن با شکوه اسلامی در اسپانیا در حال لگد مال شدن زیر پای سربازان متعصب مسیحی بود که نابودی اسلام را رسالت تاریخی خود می پنداشتند. در اين شرايط نابسامان بود که يوسف بن تاشفين براي نجات اندلس قيام كرد.

یوسف بن تاشفین و تاسیس حکومت مرابطان در مغرب و اندلس

یوسف بن تاشفین از بزرگترین شخصیت هایی به شمار می آید که مغرب اسلامی به جهان تقدیم کرد و ژرف ترین و ماندگارترین تاثیر را در هدایت تاریخ این سرزمین داشت. یوسف در تاریخ خود مغرب و سپس در عربی کردن مغرب جنوبی و شرقی و تعمیق ریشه های اسلام در آن جا و نیز در تاریخ اندلس (اسپانیا) نقش اساسی ایفا کرد. چه، او فرصت یافت تا اسلام را در اندلس از خطری که در نیمه دوم سده ی پنجم هجری/یازدهم میلادی، تهدیدش می کرد نجات دهد.

یوسف بن تاشفین همان ویژگی های بنیادینی را داشت که بسیاری از بنیانگذاران دولت اسلامی و شخصیت های برجسته آن که در هنگام بحران های دشوار داشته اند. نخستين اين ويژگي ها ايمان عميق به اسلام است، سپس نگاه فراگير به جهان اسلام به عنوان جهان واحد و يكپارچه اي كه اگر گوشه اي از آن با خطر مواجه شود ديري نمي گذرد كه اين خطر بقيه جوانب آن را نيز فرا مي گيرد. سومين ويژگي عدالت است كه زيباترين و زيبنده ترين جامعه اي است كه فرمانروايان بزرگ جامعه اسلامي در مي پوشند، چهارمین ویژگی تصفیه ی عوام فاسد درونی و متحد نمودن جماعت مسلمین به شیوه ای سیستماتیک و بدور از ایجاد فتنه  و بالاخره فعاليت گسترده و اشتياق به توسعه قلمرو اسلام.

ادامه نوشته

جان فدایی صحابه در فتح شام

جان فدایی صحابه در فتح شام

 

 در این مدت اسلام به سراسردنیامنتشر گشت. وبیش از نیمی ازکره زمین تحت قلمرو اسلاتاریخ اسلام دارای فراز و نشیب‌هایی است که مسلمانان، از زمان رسالت محمدی صلی الله علیه وسلم تا امروز با آن مواجه بوده اند.

عصری که اصحاب رسول اکرم رضوان الله علیهم اجمعین، در آن می زیستند،عصر پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. این پیشرفت از زمان هجرت مسلمانان به مدینه آغاز، و تا بعدازخلافت خلفای راشدین خصوصاً خلافت حضرت ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضوان الله علیهم اجمعین، ادامه داشته است. بعدها نیز مسلمانان به پیشرفتهایی دست یافتند.می درآمد.

این فتوحات بدست توانای، تربیت یافتگان مکتب محمد رسول الله (صلی الله علیه وسلم) انجام شد. رسول عربی علیه الصلوه والسلام در طول 23سال رسالت، انسانهایی را تربیت نمود که در جهان شگفتی آفریدند و با شهامت وشجاعتی که از ایمان راسخ آنان سرچشمه می گرفت، با ندای أینقص الدین وأنا حی، وباندای حی علی الجهاد، بر ابر قدرتهای زمان تاختند وبا آزاد کردن سرزمینها ازیوغ ظلم وستم آنها آزادانه دعوت اسلامی را آغاز نمودند.

ادامه نوشته

ابوایوب انصاری؛ کسی که زیر دیوار قسطنطنیه دفن شد

ابوایوب انصاری؛ کسی که زیر دیوار قسطنطنیه دفن شد

این صحابی جلال القدر خالد بن زید بن کلیب نام دارد و از قبیله‌ی بنی نجار است. کنیه‌اش ابوایوب و منسوب به انصار است.

کمتر کسی یافت می شود که ابوایوب را نشناسد، خداوند آوازه اش را در سراسر دنیا پخش کرد. و در میان مردم مقامی بالا به او عنایت کرد.

او بود که خداوند برای پذیرایی رسول گرامی اش منزل او را از میان همه‌ی منازل برگزید و تنها همین افتخار برای او کافی است داستان اسکان پیامبر در منزل ابو ایوب شنیدنی و خواندنش شیرین می باشد:

هنگامیکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه تشریف برد مردم آن شهر با نیکوترین صورتی که از یک مهمان استقبال می شود با دل و جان از او استقبال کردند و چشمانشان نظاره گر جمال پیامبر شد، آنهم برخاسته از چنان شوقی که دوست نسبت به دوست صمیمی‌اش دارد. آنها قلبهایشان را باز کردند تا پیامبر در اعماق قلوبشان جای گیرد و در های منازلشان را به سوی او گشودند تا در بهترین جایگاه منزل بگیرد.

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ابتدا چند روز در قبا که یکی از محله های مدینه بود توقف کرد و اولین مسجد خود را که بر اساس تقوی ساخته می شد پایه گذاری کرد. سپس از قبا خارج شد و سوار بر شتری به سوی مدینه می رفت در مسیر راه سرداران مدینه ایستاده بودند و هر کس آرزو داشت افتخار میزبانی رسول را حاصل کند.

ادامه نوشته

عکرمه (رضی الله عنه) فرزند ابوجهل

                                                             

 

عکرمه (رضی الله عنه) فرزند ابوجهل                                                                                                      

«به زودی عکرمه در حالی که ایمان آورده و مهاجر می باشد نزد شما خواهد آمد. مبادا به پدرش دشنام دهید، زیرا دشنام شما زنده را می آزارد و به مرده هم نمی رسد.» «رسول رحمت (صلی الله علیه وسلم)»

«مرحباً بالراکب المهاجر» خوش آمدی، ای سواره مهاجر «قسمتی از سلام و خوش آمد پیامبر(صلی الله علیه وسلم) به عکرمه»

در پایان دهه سوم زندگیش (۱) بود که پیامبر رحمت (صلی الله علیه وسلم) دعوتش را به سوی حق و هدایت آشکار ساخت.

از نظر جایگاه و موقعیت گرامی ترین قریش بوده و ثروتمند ترین و اصیل ترین آنان بود.

بهتر و شایسته آن بود که او هم مثل دوستان و نظیرانش همچون سعد بن ابی وقاص، مصعب بن عمیر و دیگران از خانواده های برجسته و ممتاز مکه مسلمان می شد اگر پدرش نبود!

این پدر کیست؟! پندار تو درباره او چیست؟!

او بزرگترین جبار و ستمگر مکه و اولین رهبر شرک و مشرکین است. او همان شکنجه گر بزرگی است که پروردگار مهربان توسط فشارها و شکنجه های او ایمان مؤمنان را آزمایش و امتحان کرد و آنان نیز بر ایمانشان پایداری کردند و توسط حیله ها و فریبهای او صداقت مؤمنان را محک زد و آنان نیز صادق و رو سفید در آمدند...

ادامه نوشته

عبدالرحمن بن عوف؛ جهاد با جان و مال

 

 

عبدالرحمن بن عوف؛ جهاد با جان و مال

کاروانی مبارک

مدینه تکان خورد و شن های روان به هوا برخاست و مردم صدای شتران را می شنیدند همه به کاروان شتر ها خیره شده بودند، مدتی گذشت اما باز هم قطار شتران تمام نمی‌شد، مردم از هم می پرسیدند این سروصدا و هیاهو چیست؟ خبر رسید که این کاروان قافله عبدالرحمن بن عوف است، کاروان از هفتصد شتر تشکیل می یافت که انواع کالا و غذا و دیگر نیازمندیهای مردم را بار داشت. وقتی عایشه پرسید این صدای چیست؟ به او گفته شد کاروان عبدالرحمن بن عوف است. هفتصد شتر از گندم و آرد و غذا، بر پشت دارند.

عایشه گفت: خداوند به آنچه در دنیا به او داده برکت بدهد،اما پاداش آخرت بزرگتر است من از پیامبر (صلی الله علیه وسلم)شنیدم که می گفت: عبدالرحمن بن عوف در حالی که به خود پیچیده و نشسته وارد بهشت خواهد شد.

و قبل از آمدن شتر های نر و ماده به عبدالرحمن بن عوف مژده بهشت داد و گفته ام المومنین که او را مژده بهشت داده بود به اطلاع عبدالرحمن بن عوف رسید، عبدالرحمن بن عوف چون این مژده را شنید خودش را شتابان نزد ام‌المومنین عایشه رساند و گفت: مادرم! آیا تو این را از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شنیدی؟! ام‌المومنین عایشه (رضی الله عنها) گفت: بله.

عبدالرحمن بسیار خوشحال شد و از شادی در پوستش نمی‌گنجید و گفت: من ایستاده وارد بهشت می شوم پس تو را گواه می گیرم که تمام این کاروان شترها با بارشان در راه خدا صدقه می باشد.

این مژده به عنوان انگیزه و محرکی بود که عبدالرحمن بن عوف تمام مالش را در باقی مانده زندگی‌اش همواره در راه خدا صدقه کند، در روایت آمده است که او چهل هزار سکه طلا و چهل هزار نقره در راه خدا صدقه کرد و پانصد اسب در اختیار مجاهدین در راه خدا قرار داد ونیز هزار و پانصد شتر برای سواری مجاهدین در اختیارشان گذاشت. اما عبدالرحمن که به بهشت وعده داده شده بود چه کسی است؟

ادامه نوشته

ماجرای بر جای ماندگان از غزوهٔ تبوک

 

 

ماجرای بر جای ماندگان از غزوهٔ تبوک

ارائه دهنده : عبدالله قندوزی

این جنگ، به خاطر اوضاع و احوال ویژه آن، امتحان بزرگی از سوی خداوند بود که به واسطهٔ آن اهل ایمان از دیگران بازشناخته شدند- همچنانکه سنت خداوند متعال در این گونه موارد است- و خداوند در این‌باره می‌فرماید:

{مَّا كَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ}[1].

«خداوند هرگز بنا نداشته است که شما را به همان حال که هستید واگذارد، مگر آنکه پلید را از پاک جدا سازید.»

همهٔ آن کسانی که مؤمن راستین بودند به جبههٔ این جنگ سرنوشت‌ساز عزیمت کردند؛ از این‌رو، برجای ماندن از این غزوه، نشانه‌ای برای نفاق شخص به حساب می‌آمد، و هرگاه نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- سخن از کسانی به میان می‌آمد که از رفتن به جبههٔ جنگ خودداری کرده است، آنحضرت به یارانشان می‌گفتند:

«دعوه! فإن یکن فیه خیر فسیلحقه الله بکم، وإن یکن غیر ذلك فقد أراحکم منه».

ادامه نوشته